ما در وزارتخانه بودیم که بحث ترور آقای خامنه‌ای در مسجد اباذر را مطرح کردند. تقریباً زمان وزرات آقای دکتر منافی بود و یک‌جورهایی همۀ وزارتخانه به‌سمت این جریان بسیج شدند. به‌اجبار ایشان(آقای خامنه‌ای) را می‌برند به یک درمانگاه درحال ساخت که تمام نشده بود. خیلی نزدیک به مسجد بود، شاید در حد چند قدم فاصله داشت، که ما در جریان آن قسمتش نیستیم. مسئول درمانگاه متوجه می‌شوند که برای ایشان، کار زیادی از دستشان برنمی‌آید و خلاصه ایشان را به بیمارستان بهارلو یا راه‌آهن اعزام می‌کنند. خب وقتی این اتفاق برای آقای خامنه‌ای افتاد، خوشبختانه این بیمارستان یکی‌دو هفته بود که در شرایط جدید قرار داشت. همه‌چیز مرتب و مهیا بود و این بهارلو با بهارلوی سال‌های قبل که خلق‌اللّه می‌شناختند خیلی فرق داشت؛ اما خب ما هنوز به‌لحاظ تجهیزات کاستی‌هایی در بیمارستان داشتیم؛ مثلاً دستگاه تنفس مصنوعی نداشتیم. وقتی آقا را می‌برند به بیمارستان بهارلو، دیگر اتاق عمل از حالت ضدعفونی خارج می‌شود، دیگر وکیل و وزیر و هرکس که زورش می‌رسید یک‌جورهایی وارد این فضا شده بود؛ خلاصه تمیز و کثیف به‌هم ریخته بود، خیلی مراعات نمی‌شد. به من گفتند دستگاه تنفس مصنوعی می‌خواهیم. خدایا!  در این موقعیت و به این سرعت از کجا گیر بیاورم. اولین جایی که به ذهنم رسید بیمارستان قلب (شهید رجایی) بود. حالا پارک ملت کجا و بیمارستان راه‌آهن در میدان راه‌آهن کجا. دیدم به هیچ طریقی این دستگاه با پیغام‌وپسغام هماهنگ نمی‌شود. با تلفن هماهنگ کردیم که دستگاه را آماده کنید، خود من پریدم در ماشین و دستگاه را هم در ماشین گذاشتم و خیلی سریع رساندمش بیمارستان راه‌آهن. بعدها آقای دکتر زرگر -خیلی ارتباط خوبی با بیت رهبری و این‌ها داشت، قبل از دکتر منافی وزیر بود و من سه ماه هم با ایشان کار کرده بودم- که تقریباً آنجا دیگر همه‌کاره شده بود گفت: «دو نکته در روند درمان خیلی تأثیر داشت: یک، در فضای معالجه آقا، آنجا یک پزشک عمومی به ایشان یک توصیه‌ای می‌کند که یکی از عروق حضرت آقا را با یک کلیپسی ببندید؛ دو، آن دستگاه بنت  که این‌ها نیاز داشتند، که اگر نیامده بود ایشان تقریباً زنده ماندنشان محال بود». بعد دیگر کار آقا که آنجا تمام شد و استیبل  شد، قرار می‌شود ایشان را با هلی‌کوپتر به بیمارستان شهید رجایی ببرند، آن موقع مدرن‌ترین بیمارستان ما تقریباً شهید رجایی بود. قرار شد من هم با آن هلی‌کوپتر بروم که یک شیر پاک خورده‌ای به من گفت: «این کسی را که دارند سوار هلی‌کوپتر می‌کنند آقای خامنه‌ای نیست، بلکه یک پاسدار است و برای اینکه مجدد ایشان را ترور نکنند کسی دیگر را روی برانکارد خوابوندند» که من با ماشین رفتم بیمارستان قلب و زمانی که هلی‌کوپتر دارد آقای خامنه‌ای را پیاده می‌کند من ایشان را از هلی‌کوپتر تحویل می‌گیرم. بعد خلاصه ایشان را تقریباً دو هفته‌ای در بیمارستان قلب در یک واحد VIP نگه می‌دارند. آنجا به‌طور شبانه‌روزی سه نفر پیش آقا ماندگار بودیم. یکی من بودم که از طرف وزارتخانه آنجا شبانه‌روزی مأمور بودم؛ یکی معاون فرهنگی آقا، که تیمّم بدهد و برای نماز مهر به پیشانی‌اش بگذارد؛ و یک بهیار به اسم آقای باقی که ایشان هنوز در بیمارستان قلب هست.

 

روایت دکتر سیدمحمدامین طالب‌شهرستانی، قائم‌مقام اسبق وزارت بهداری