ما رفتیم صحبت کردیم و قرار شد هشت تا شهید بیاورند در حیاط دانشگاه [شریف] دفن کنند. کارهایش را انجام دادیم. هماهنگی‌های لازم را هم با دکتر سهراب‌پور پیش بردیم. بعد از این کارها، یک اطلاعیه زدیم در نمایشگاه ورودی‌ها. از شانس ما این دکتر [هادی] خانیکی آمد آنجا بازدید. فکر کنم معاون فرهنگی وزیر علوم بود. نمی‌دانم دانشگاه دعوتش کرده بود یا خودش آمد بازدید کند. از شانس بد ما آن تابلو را دید که نوشته فردا ساعت ۸ صبح تشییع و خاکسپاری شهداست. یکهو دیدیم سریع جمع‌و‌جور کرد و رفت.

نیم ساعت بعد دکتر سهراب‌پور به ما زنگ زد و گفت: «دکتر [مصطفی] معین زنگ زده و مرا بازخواست کرد. گفتم: “می‌خواهیم شهید دفن کنیم، گفت “نه. کار کشیده به وزارت و شورای تأمین استان. فعلاً دست نگه دارید”. گفتم: “آقا کاری نشده که. می‌خواهیم شهید دفن کنیم”. گفت: “نه”». پشت‌بند این، فضای دانشگاه رفت به‌سمت اعتراض. بچه‌های انجمن هم شروع کردند به مطلب‌نوشتن و سروصدا و تریبون آزاد برگزار کردن. درنتیجه کار هوا شد. شب بچه‌ها شهدا را بردند توی مسجد دانشگاه و یک مراسم گرفتند و شهدا را برگرداندند.

چند سال بعد دوباره بچه‌ها تصمیم گرفتند شهید بیاورند و دفن کنند. آنجا هم درگیری شد ولی بچه‌ها دفن کردند؛ ایستادند و با دعوا و درگیری دفن کردند. چون بالاخره باید این سد می‌شکست. آنجا شکست. بعد دانشگاه‌های دیگر هم این کار را انجام دادند.