روز جمعه آقای حق‌شناس، مدیرکل سیاسی وزارت کشور، آمد کوی دانشگاه. یک بلندگو به ایشان دادیم تا صحبت کند. همین که شروع کرد، باران سنگ به‌سمت ما آمد و ایشان به یک سمت فرار کرد و من به سمت دیگر. نگذاشتند ایشان صحبت کند. بعد از آن، ما با ایشان همراه شدیم که برویم ساختمان‌های کوی را ببینیم. من به‌عنوان کسی که در تشکیلات بودم، می‌خواستم هوایشان را داشته باشم. با ایشان همراه شدم و در راه با ایشان صحبت می‌کردم. به ایشان گفتم آقای حق‌شناس، من دیشب خودم از ساعت ۱۱:۳۰ که تجمع شروع شد، اینجا بودم. سردستۀ بچه‌هایی که تجمع بیست‌نفره را راه انداختند، بچه‌های نهضت آزادی بودند. همین که این را گفتم، دیدم چهار‌پنج نفر ریختند سرم -من اصلاً ادعا نمی‌کنم که آقای حق‌شناس آنها را می‌شناخت یا نه، نمی‌دانم- که تو به چه حقی می‌گویی نهضت آزادی. تو از کجا می‌دانی که تهمت می‌زنی به نهضت آزادی. شروع کردند به کتک‌زدن من. پیراهنم پاره شد. ساعتم شکست. دوسه نفر از بچه‌های بسیج دانشجویی آمدند و من را از دست آن‌ها نجات دادند. من را بردند و آقای حق‌شناس با این دوستان رفت.

 

محمد رئیس‌زاده
ورودی ۱۳۷۳  دانشگاه علوم پزشکی تهران