من آن موقع که اتفاقات کوی پیش آمد، حراست بودم. صبحِ شنبه، داشتم با اتوبوس می‌آمدم اداره. روزنامۀ خرداد را دست یک آقایی دیدم که بزرگ تیتر زده بود: کوی دانشگاه به خاک و خون کشیده شد. پیش خودم گفتم منظورش خوابگاه ماست؟ چه خبر شده؟ آمدم اداره. گفتند که شب جمعه این اتفاق افتاده.

دانشگاه خیلی ملتهب بود. من رفتم خوابگاه. دیدم همۀ درها باز است. نگهبانی که اصلا نابود شد. همۀ شیشه‌های کیوسک نگهبانی شکسته بود و مردم گروه‌گروه می‌رفتند توی کوی و برمی‌گشتند. خیلی از خانم‌ها همین‌جوری می‌آمدند داخل و یک دور می زدند و نگاه می‌کردند؛ مثل نمایشگاه. رفتم ساختمان ۲۲ که قبلاً خودم آنجا ساکن بودم. بعضی جاها افتضاح بود. یک حفرۀ بزرگ وسط درِ بعضی اتاق‌ها باز شده بود. با لگد در را شکسته بودند. یا بعضی جاها مثل اینکه با سرنیزه یک دایره روی در کشیده و آن را سوراخ‌سوراخ کردند، و بعد با لگد آن را شکستند. خیلی از وسایل درب‌و‌داغان شده بود.

 

حمیدرضا ملّی
ورودی ۱۳۷۴  دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران