پرسمان یاد (گفتارهایی در باب خاطره‌نگاری و خاطره‌نویسی جنگ و جبهه/دفاع مقدس)

پژوهش‌گر باید بداند بین سوال‌هایی که برای خاطره‌گیری شفاهی پرسیده می‌شود با سوال‌هایی که برای تاریخ شفاهی پرسیده می‌شود تفاوت‌هایی است.

در تاریخ شفاهی، سوال جانب موضوع را می‌گیرد و رویکرد پرسش هم تاریخ‌شناختی و تاریخ‌شناسانه است؛ در حالی که سوال در خاطره‌گیری ناظر به صاحب خاطره یا دارنده‌ی خاطره است.

این‌جا است که شناخت “من” صاحب خاطره اهمیت و موضوعیت دارد؛ یعنی وقتی ما در خاطره سوال می‌کنیم موضوع اساسی ذهن و زبان، شخص صاحب خاطره است در قبال وقایع بیرونی؛ در حالی که در تاریخ این وقایع بیرونی هستند که مسئله‌اند نه شخص.

مطلب دوم این است که در منطق بحثی وجود دارد با عنوان اشتراک لفظ/لفظی. در اشتراک لفظی یک لفظ یا کلمه چند معنا دارد و باید مشخص شود مقصود از کاربرد آن کلمه ناظر به کدام یک از معانی آن است.

مطلب سوم این است که معمولاً درباره هر موضوعی که مطالعه می‌کنیم با پیش‌داوری‌ها یا پیش‌داشته‌های ذهنی و پیش‌فهم‌های خود درگیریم. زمانی هم هست که با کارگذاشتن پیش‌داشته‌ها منتظر می‌شویم تا روش پژوهش ما را به نتیجه برساند. البته کنار گذاشتن پیش‌داشته به‌طور کامل تقریباً ناشدنی است. این تعلق‌ها با نفس‌الامر تحقیق و پژوهش مباینت دارد و نمی‌سازد.

این حرف‌ها به این معنی نیست که ما کفر پیشگی کنیم و بگوییم جنگ، دفاع مقدس نبوده؛ اما گر می‌خواهیم وارد حوزه‌های مطالعاتی و شناختی بشویم و از قبل موضع‌گیری داشته باشیم می‌رسیم به کدر بینی‌ها یا تناقض‌هایی که برخی رسیده‌اند.

و اما برخی سوال‌های دوستان را این‌گونه پاسخ می‌گویم:

به‌نظر من مهم‌ترین دلیل توجه به خاطره‌ها و ثبت وقایع گذشته، برآوردن آرزوها و احساس نیاز به هویت است. هویت یا کیستی شامل مجموعه‌ای از ویژگی‌های فردی و جمعی انسان‌ها است که آن‌ها را از یکدیگر متمایز و شناسا می‌کند. به‌دلیل همین نیاز است که ملل و اقوام به حفظ فرهنگ و اندیشه و تاریخ خود و انتقال آن به نسل‌های آینده توجه می‌کنند. از این رو نگاه داشت خاطرات فردی و خاطرات قومی و جمعی در ثبت و انتقال مشخصه‌های هویت‌بخش نقش و سهم جدی دارد. تمایز خاطرات جنگ در ایران با سایر کشورها به تفاوت‌های فرهنگی/تاریخی ما با آن‌ها بستگی دارد. به این معنا می‌توان گفت که خاطرات نه‌تنها قوام‌بخش و حتی تداوم دهنده‌ی وجوه تاریخی هویتی هستند بلکه سرشار از نشانه‌های شناختی و وجوه فرهنگی و تاریخی به‌ شمار می‌آیند.

بخش گسترده‌ای از خاطرات جنگ و جبهه، یعنی آن‌چه تابه‌حال محل اقبال و اعتنا واقع شده برآمده‌ی باورهای معنوی و درونی جبهه‌رفتگان بوده ‌است. به تمایز لطیف میان جنگ با جبهه این‌جا توجه باید کرد.

خاطره تا زمانی که در ذهن و زبان دارنده‌اش ساری و جاری است، به‌ویژه آن‌جا که خاطرات فردی به خاطرات جمعی بدل می‌شوند به حیات خود ادامه می‌دهد. تداوم یا پایداری خاطرات خصوصاً خاطرات جمعی نیازمند مراقبت‌های غیر آشکار فرهنگی و آموزشی است. کتاب‌های درسی و نظام آموزشی و رسانه‌های ارتباط جمعی و نهادهای علمی در تداوم حیات خاطرات کارآیی دارند اما تاثیرگذاری آن‌ها مستلزم صداقت و صراحت در نقل و بیان دقیق و روشن آن‌ها است.

نمی‌توان انکار کرد که استفاده از زبان هنر می‌تواند برای اشاعه و حفظ خاطرات سودمند باشد. دلایل متعددی سبب توجه به خاطرات جنگ و دفاع مقدس شده است. در این میان سعی بر نگاه‌داشت یاد رزمندگان و جنبه‌های ارزشمند فداکاری‌ها و رفتار و اعمال آنان در دفاع از انقلاب اسلامی برای نظام فرهنگی سیاسی قابل اعتنایی تام است. به همین سبب، تقریباً همه‌ی جریان‌ها و سلیقه‌های سیاسی متنوع نسبت به موازنت فرهنگی و خاطرات دفاع مقدس حساسیت دارند و خود را دوست‌دار فرهنگ جبهه و خاطرات رزمندگان نشان می‌دهند.

جان‌مایه‌ی اغلب خاطرات منتشر شده‌ی جنگ، تداعی کننده‌ی معارف دینی و آموزه‌های شیعی و عاشورایی است.

از این که بگذریم خاطره به هنگام تولد یا به‌صورت خودخواستِ خودگفت و خودنوشت است یا به شکل دیگرخواستِ خودنوشت است یا به‌صورت دیگرخواست و دیگرنوشت و دیگرگرفت است. حالا آیا ما می‌توانیم در فرآیند چیزی که شخص می‌خواهد به ما بدهد در شکل، محتوا، جان مایه و موضوع آن دخالتی بکنیم و در ساختار و زبان آن تغییری بدهیم یا نه، خاطره همان چیزی است که آن شخص خاطره‌مند دارد می‌گوید؟

در فرآیند شکل‌گیری و زایش خاطره، خصوصاً در خاطره‌گیری، شخص مصاحبه‌کننده و گیرنده‌ی خاطره و نهاد یا سازمانی که می‌خواهد این کار را بکند نقش بسیار با اهمیتی دارد.

کسی از من سوالی می‌پرسد در دو جمله پاسخش را می‌دهم. زمانی هم هست که شخص خاصی از من سوال می‌پرسد و من بیست خط جواب می‌دهم. پس ببینید پرسنده چه‌قدر مهم است. این مدخلیت در شکل‌دهی تا آن‌جا می‌تواند پیش برود که خاطره‌گو تحت تربیت و تاثیر ساختار ذهنی پرسنده، خاطره‌های خود را بازگو کند. حالا این‌جا سوال دیگری پیش می‌آید که مناسبات بین گوینده و گیرنده باید چگونه باشد تا ما به آن واقعیتی که دنبالش هستیم برسیم؟ البته واقعیت در حد امکان. چون یک زمان هست که پرسنده چنان بر پاسخ‌دهنده استیلا و استعلای روحی دارد که داشته‌های ذهنی و گفته‌های او را شکل می‌دهد. چنان‌که گویی “او”ی صاحب خاطره در باور و لسان پرسنده‌ی خاطره گم شده است و متن بیشتر به خاطره‌گیر برمی‌گردد تا به خاطره‌دارِ خاطره‌گو.

اما آیا در مقابل صاحب خاطره مثل ضبط صوت باید شنوندۀ محض باشیم یا آنی باشیم که کویر بگیریم و به مخاطب و ناشر جنگل تحویل بدهیم؟

 

حسین اسکندری‌نیا