معضلات اخلاقی:

مهم است اقرار کنیم چگونگیِ شکل‌دهیِ فرهنگ و موقعیت طبقاتی و جهان‌بینی سیاسی ما به تاریخ‌های شفاهی‌ای که جمع می‌کنیم، سندی تاریخی برای مصاحبه است که با عاملیت مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده خلق می‌شود. بسیاری از ما بدواً به‌سمت تاریخ شفاهی به‌عنوان یک روش‌شناسی با توان رادیکال و دموکراتیک رو کردیم که تاریخ مردم عادی را احیا می‌کرد و خودآگاهی طبقۀ کارگر و زنان را ارتقا می‌داد. همانند فمنیست‌ها، ما امیدواریم که، با خلق تاریخی تجدیدنظرشده «برای زنان»،(۲۴) که برخاسته از تجارب زیستۀ واقعی آنان است، تاریخ شفاهی را برای قدرت‌بخشی به زنان به کار ببریم. تاریخ شفاهی فمنیست، اغلب به‌طور ضمنی، برخی مؤلفه‌های نظریه و دیدگاه فمنیستی را اقتباس کرده است (اگرچه به‌صورت انتقادی دربارۀ آن نظریه‌پردازی نکرده است)؛ همچنین این پیش‌فرضش که موقعیت مادی و اجتماعیِ متفاوت زنان، به‌شیوه‌ای پیچیده، دیدگاهی معرفت‌شناختی را تولید می‌کند که ممکن است به‌آرامی توسط راوی یا مورخ آشکار شود.(۲۵)

«بازنمایی جهان از منظر زنان» ،درحالی‌که یک هدف فمنیستی ستودنی است، شاید هنوز به‌سختی قابل تحقق باشد. به‌علاوه، پرسش نظریِ پردردسر از توانایی ما برای قرار‌دادن بسنده تجربۀ زنان(در زیر بحث شده است) در آن‌جا دو دل‌مشغولی دیگر است. آیا ما در توان رادیکال تاریخ شفاهی غلو می‌کنیم، خصوصاً دربارۀ این احتمال که کار آکادمیک نگرش‌های مردمی را تغییر می‌دهد؟ حتی مهم‌تر از این، آیا ما مسائل اخلاقیِ معذب‌کننده، که مستلزم استفاده از مردم زنده به‌مثابۀ منبعی برای پژوهشمان است را نادیده می‌گیریم؟

چند سال قبل، دانشمندان اجتماعیِ فمنیست نقدی از روابط مصاحبه ترتیب دادند که بر پایۀ «بی‌طرفی»[۱] فرضی و عینیت بود، اما در واقع بر پایۀ قدرت و کنترل نابرابر بر نتیجه بود. به‌عنوان یک راه‌حل، جامعه‌شناسانی چون آن اوکلی[۲] هدف ستودنیِ برابر‌کردن مصاحبه را طرح کرد؛ یعنی داد و ستدی مشارکتی‌تر.(۲۶) با این حال، در مبادرت‌ورزیدن به این امر، ممکن ما صرفاً نقابی بر امتیاز خودمان بزنیم. باآنکه عینیتِ بی‌طرف چه‌بسا ناممکن باشد، ادعای دروغینِ خواهری نیز غیرواقعی است. چنان‌که جانِت فینچ[۳] می‌گوید، خیال‌پردازانه‌کردنِ[۴] پژوهش تاریخ شفاهی، با نادیده‌گرفتن این واقعیت، که ما اغلب به نفع هویت خودمان (به‌عنوان یک زن یا یک اهل حرفه(۲۷)) اطلاعات به دست می‌آوریم، ناپذیرفتنی است. جودیت استیسی[۵] نیز اشاره می‌کند که پژوهش فمنیستی  به‌طرز گریزناپذیری گرفتار روابط نابرابر، مزاحم و به‌طور بالقوه، استثمارگرانه است؛ صرفاً توسط برتری موقعیت ما به‌عنوان پژوهشگران و موقعیت دیگر زنان، که کنترل کمتری بر محصول نهایی دارند، به‌عنوان سوژه‌های مطالعه.(۲۸) من موافقم. تغییر نام این روابط با واژگانی که دلالت بر به‌ اشتراک‌گذاری قدرت دارد نیز امتیاز ما را کاملاً محو نمی‌کند.(۲۹) با این‌همه، ما این مطالب را برای نوشتن کتاب‌هایی به کار می‌بریم که اغلب (یا دست‌کم بخشی از آن) برای اهداف آکادمیک یا حرفه‌ای سامان داده شده‌اند. من موفق شدم به خاطرات زنان دست یابم، اما نه به‌عنوان یک دوست بلکه به‌عنوان یک مورخ حرفه‌ای.

این مسائل اخلاقی آشکارا از طریق تفسیرهای متضادی که شاید گوینده‌ها یا خودِ من پذیرای آن باشیم، برجسته می‌شوند. ضرورتاً، مورخان تحلیل و قضاوت می‌کنند، و در این فرایند، چه بسا ما این را پیش‌فرض بگیریم که آگاهیِ مصاحبه‌شوندگان خود را می‌فهمیم. اما تحلیل ما ممکن است با تصور زنان از خود متضاد باشد، و ممکن است مصاحبه‌شوندگان ما چشم‌انداز فمنیستی را رد کنند. آیا زنانی که در کارخانۀ پدرسالار کار می‌کردند (که من آن‌ها را بررسی کردم) با همان واژۀ پدرسالار، به‌عنوان توصیفی از روابطشان با مدیریت، موافق بودند؟ آیا کارگرانی که در جاهای کم‌درآمدتر کار می‌کنند، واژگانی نظیر فرودستی[۶] و استثمار[۷] را برای توصیف وضعیت خود در خانواده و محل کار استفاده می‌کنند؟ پاسخ دو پرسش اخیر ممکن است خیر باشد.

با آنکه من کاملاً قصد داشتم به زنان اجازۀ سخن‌گفتن دربارۀ ادراکات خود بدهم؛ اگر تفسیر من و آنان با هم فرق می‌کرد، تفسیر من در نوشته‌ام اولویت پیدا می‌کرد. ما می‌توانیم تعهدات اخلاقی فمنیستی را ارج نهیم چراکه مطالب ما را، برای زنان مصاحبه‌شونده، در دسترس قرار می‌دهد، هرگز اعتمادهایی که خارج از مصاحبه بیان شده را فاش نمی‌کند، و هرگز تعمداً زندگی آنان را تحریف نمی‌کند یا به سخره نمی‌گیرد. اما دست‌آخر، این امتیاز ماست که به ما اجازه می‌دهد تفسیر کنیم، و این مسئولیت ما به‌عنوان مورخ است که به ما اجازه می‌دهد بینش‌های آنان را برای خودمان به کار ببریم(همان‌طور که نقل‌قول آغازین این مقاله نشان داد). حتی فمنیست‌هایی چون جودیت استیسی و دافنی پاتای،[۸] که نقدهای تند و تیزی را نثار رابطۀ نابرابر مصاحبه می‌کنند، رها‌کردنِ این روش‌شناسی را توصیه نمی‌کنند؛ دست آخر آنان توانی در آگاهی فمنیستی و فهمی برتر از شناختِ فروتنانه [کنونی] می‌بینند، که در حال حاضر، محال است روش‌شناسیِ فمنیستیِ ایدئالی را خلق کند که تفاوت‌های قدرت را بی‌اثر کند.

این مباحث معمولاً در میان جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان جایی دارد و کمتر با مشارکت مورخان همراه است. چرا؟ آیا این امر به این واقعیت مربوط است که، همانطور که روث پیرسون می‌گوید، تا همین اواخر، کارهای خودمان را نظریه‌پردازی نکردیم؟(۳۰) آیا ممکن است آموزش سنتیِ رشته‌ای ما (به‌ویژه تأکید بر روش‌های تجربی و گرایش به عینی‌کردن منابعمان و همچنین ترجیح‌دادن کار رشته‌ای بر سوژه‌های زنده) این پرسش‌ها را از دید ما پنهان کرده باشند؟ ما هنگامی که با منابع مکتوب سر‌و‌کار داریم، کمتر دل‌مشغول این هستیم که تفاسیر خودمان را بر صداهای زنان تحمیل کنیم؛ ما به‌دلیل رابطۀ شخصی، هرچند کوتاه، میان خودمان و مصاحبه‌شوندگان‌مان به‌طرز خاصی روی قضاوت‌کردن زنان حساس هستیم. اما این ضرورتاً مثبت نیست و ممکن است ما را از نتیجه‌گیری‌های انتقادی دربارۀ زندگی آن‌ها بازدارد.

دیگر محدودیت‌های آموزش تاریخی ما نیز می‌تواند این مسائل اخلاقی را مبهم کنند. آیا بررسی مردمان در دوره‌ها و فرهنگ‌ها و طبقات مختلف این را مسلم می‌گیرد که ما قدرت ذاتی نوشتار در سراسر این مرزها را به پرسش می‌کشیم؟ همان‌طور که پیرسون، دربارۀ پرسش نگران‌کنندۀ کنونی که چه کسی «حق» دارد تاریخش را بنویسد، اشاره می‌کند، اگر مورخان نتوانند زنان را در وضعیتی که قدرت کمتری دارند مطالعه کنند، چه بسا کارمان به نوشتن خویش‌نامه تقلیل یابد. شاید واقعیتِ محض زمان تاریخی (که نیز ذاتی این رشته است) به ما کمک کند تا از مسئلۀ روابط نابرابر فراتر رویم. هنگامی که من از زنان روزمزد دربارۀ تجربۀ دهۀ ۱۹۳۰ مصاحبه کردم، شکاف سنی به هر دو ما اجازه می‌داد از موضوع موردبحث فراتر رویم و سپس این مجوز را به ما می‌داد تا تفسیر و قضاوت کنیم.

سرآخر، من شگفت‌زده شدم که بررسی احساسات و روحیات چقدر مفید است: آیا بحث بی‌پایانِ شخصِ تن‌آسا[۹]، و دل‌مشغولی به مصاحبه‌گرفتن از زنانی که در موقعیت‌های دیگرند، لحن متکبرانه به خود می‌گیرد؟(۳۲) شاید این امر برای پاسخ جسورانه مهم نباشد، اما برای آگاه‌شدن از این مسائل مهم است: ما باید همواره مصاحبه را به‌مثابۀ فرایندی تعاملی تحلیل کنیم، زمینه و بافتار مصاحبه را بررسی کنیم، به‌ویژه نابرابری‌های ذاتی، و همیشه تعهدات اخلاقی خود را، به‌عنوان یک فمنیست، نسبت به زنانِ مصاحبه‌شونده ارزیابی کنیم.

محمد جمشیدی


[۱]. detachment

[۲]. Ann Oakley

[۳]. Janet Finch

[۴].  romanticisation

[۵].  Judith Stacey

[۶]. subordination

[۷]. exploitation

[۸]. Daphne Patai

[۹]. self-indulgent