نویسندگان دیگر نشان دادهاند که طبقه و نژاد و قومیت تفاوتهایی مهم، در اینکه ما چگونه زندگی خود را به یاد میآوریم و آن را میگوییم، بهوجود میآورند: در برخی نمونهها این تأثیرات، در ساخت خاطره، بر جنسیت سایه میافکنند. ارزشهای فرهنگیْ ترتیب و اولویتبندی ما از رخدادها را، و درحقیقت تصورات ما از آنچه اسطوره و تاریخ و واقعیت یا داستان است، شکل میدهند.(۱۴)
در مطالعۀ من، طبقهْ یادآوریهای مردم را هم به شیوههایی سفت و سخت و هم به شیوههای ظریف و ملایم شکل میدهد. شگفتآور نیست که مدیرانْ تاریخ را بهشکلی متفاوت از کارگران به یاد میآورند؛ مدیر یک کارخانه، دورهای که شرکت، در جستوجوی دستمزدهای کمتر، بهدنبال انتقال به جاهای دیگر بود را، بسان «زمان جذاب»(۱۵) سفر و تجربه توصیف میکردند؛ چراکه او میدانست شغلش حفظ خواهد شد. اما کارگان کارخانه که با از دستدادن کار مواجه بودند، آن دوره را بهعنوان امری «تنشزا»[۱] و نامعین به خاطر میآوردند. در سطحی ظریفتر، در این محل کار، زنان بسیاری از باقوت سخنگفتن، بهعنوان منتقدان یا متخصصان محل کار خود، امتناع کردند و این امر، آشکارا با حس قوی مدیران، از برتری در این مسائل، متضاد بود؛ این سبکهای متضاد نمایانگر اعتمادبهنفسی است که هم از طریق طبقه و هم از طریق نابرابریهای جنسیتی شکل گرفتهاند.
ایدئولوژی سیاسیِ فعلی و ایدئولوژی سیاسیِ گذشته نیز ساختار خاطره را شکل میدهد. زنانی که طبقۀ آگاهتر و عضو اتحادیۀ کارگریِ مبارز بودند، برای نقد مدیران مذبذب نبودند. آنها شرایط محل کار را به دیدی انتقادیتر از دیگر کارگران طرح میکردند. شناخت مصاحبهشوندگان من از موافقتهای ایدئولوژیک من، که با ایدئولوژی آنها تلفیق شده نیز میتواند به مصاحبه شکل بدهد. یک مقام رسمیِ مرد در اتحادیۀ کارگری، که من با او مصاحبه کردم، گرایش به یادآوری خاطراتش حول مضمون خودش بهعنوان یک سوسیالیست پیشرفته داشت، که با اتحادیههای محافظهکارتر ستیز میکرد. در مصاحبه، با مشکوک شدن به این مسئله که من فمنیست هستم، نقش او در اتحادیه، در حوزۀ دفاع از حقوق زنان، برجستهتر میشد (فراتر از آنچه من در اسناد مکتوب خواندم).
تأثیر طبقه و جنس و فرهنگ یا جهانبینی سیاسی بر خاطره چه بسا خود را هم از طریق محتوا و هم از طریق فرم روایی مصاحبه آشکار کند. هرچند نوشتههای اخیر دربارۀ تاریخ شفاهی، که شدیداً متکی به نظریۀ پساساختارگرا هستند، بهدنبال کشف فرم روایی و شیوهای هستند که در آن سوبژکتیویته خلق میشود، پیشتر از این هم مضمونهای مشابهی نظریهپردازان تاریخ شفاهی را برای مدتی به خود مشغول کرده بود. تقریباً بیست سال پیش، رونالد گریل اظهار کرد: ما از مضامینی پرده برمیداریم که تاریخ زندگی را پوشاندهاند؛ یعنی «متنی»[۲] که گوینده حول آن زندگیاش را معرفی و ارائه میکند. برای نمونه، امیلیا، گرچه اکنون در رفاه است، در دهۀ ۱۹۳۰ در خانوادۀ فقیر و کشاورزی بزرگ شد؛ در ۱۵سالگی مجبور به ترک مدرسه و کار در کارخانۀ نساجی شد. در میان مصاحبه، او ارزشهای اجتماعیِ فعلی را نقد کرد؛ اغلب با قرار دادن جوانیِ خودش (که مشخصۀ کارِ سخت و تصمیم فداکارانه برای خانوادهاش بود) در مقابل خودخواهیِ فعلیِ جوانان مرفه. خواهناخواه او از فلسفۀ محافظهکاری تأثیر پذیرفت که نسبت به روندهای مدرن بیاعتماد بود؛ خواه او میخواست موفقیت نسبی خود را نتیجۀ کار سخت فهم کند، خواه با نادیدهگرفتهشدنِ آشکار توسط اعضای جوانتر خانواده صدمه دیده بود (یا همۀ اینها با هم) نکته آن است که جهانبینیِ انتقادی امیلیا به توصیف او، از اوضاع کاری که در کارخانۀ نساجی دیده بود، رنگ بخشیده بود.
تاریخ شفاهی همچنین ممکن است متون جمعیِ گروه اجتماعی را روشن کند؛ برای مثال، آشکار میکند چگونه و چرا خاطرههای مردم از محلهای کار یا اجتماعات خود بهوجود آمدهاند.(۱۷) بسیاری از کارگرانی که با آنان مصاحبه کردم، در کارخانهای کار میکردند که مستلزم پدرسالاری، بهمثابۀ استراتژی روابط کارگری بود؛ این پدرسالاری بر جوّ «خانوادهمانند»(۱۸) کارخانه و شیوهای تأکید میکرد که، در آن، رئیس مردسالار و کاریزماتیکِ شرکت خود را بهعنوان شخصیت پدر ببیند. توصیفهای آنان از رشد و افول شرکت در فرم یک درامِ حماسی خانوادگی بازگو شده، و سرانجام افول اقتصادیِ کارخانه عملاً با فروپاشیدگی خانوادگی مقایسه شده است. شیوۀ یادآوری آنها نشان میدهد که شرکت همانندسازی استعارههای خانوادگی را، در بعضی سطوح، به کار میگیرد تا پدرسالاریِ خود را ارتقا دهد.
دیگر اجزاء فرم روایی، مانند لحن[۳] و آهنگ[۴] و استعارهها نیز سرنخهایی برای ساخت خاطرۀ تاریخی به دست میدهند. هنگامی که من از زنی پرسیدم: «چطور در مدتی که تو و پدرت در اعتصاب ۱۹۳۷ بودید، خانوادهات به زندگی ادامه میدادند؟» او چیزی به یاد نیاورد. ممکن است که خانوادهاش به بهزیستی رفته باشند، اما او فراموش کرده چون، این مسئله، تجربۀ تحقیرآمیزی برای برخی از مردم بود. با این حال، او سپس در حاشیۀ مصاحبه اشاره کرد که مادرش «برای پول اضافی در خانه خیاطی میکرد».(۱۹) شاید، در طول اعتصاب، مادرش خانواده را تأمین میکرد؛ اما کار او که در اقتصادِ غیررسمی (مانند بسیاری از زنان) کمارج مینمود، بهعنوان فکر ثانوی و تقریباً فراموششده یادآوری میشد.
آشکارسازیها ممکن است از سکوتها و ازقلمافتادگیها در قصههای زنان برخیزد.(۲۰) فهم این نکته که تبعیض مبتنی بر دین بهلحاظ اجتماعی مطلوب نیست، به این منجر میشد که بسیاری از زنانی که با آنان مصاحبه کردم، ابتدائاً هر رقابت دینی را در محل کارشان انکار کنند؛ اما زنی از این دست، وقتی موضوعی متفاوت را (مصاحبۀ سرکارگرها در مشاجرات تلخ دربارۀ کار) توصیف میکردند، میپذیرفتند که گوشهوکنایهزدن کاتولیکهای تند و پروتستانها ناسازگاری را آغاز کرده بود. یکی از مثالهای بسیار گفتهشده دربارۀ سکوتها، طریقی است که زنان به موضوع خشونت واکنش نشان میدهند. در پاسخ به پرسش دربارۀ آزار جنسی در محل کار (اغلب من با استفاده از این اصطلاح مدرن شروع نکردم) یا دربارۀ آزادی زنان در خیابان، پس از کار، زنان بهندرت، از آسیبپذیری زنان در مقابل خشونت، سخن گفتند. دیگران آگاهانه نبودِ خشونت را، با زمانی که جوانتر از امروز بودند، مقایسه میکردند: آنها ادعا میکردند در جوانیشان زنان بهتنهایی در شب بهسوی خانه قدم میزدند؛ سر کار دردسری نداشتند و خشونت علیه زنان نادر بود.
اما با استفاده از دیگر منابع و پژوهشها من میدانستم خشونت در خیابانها و در خانههای زنان بسیار زیاد، و بخشی از زندگی روزمرۀ آنان بود. من سکوت زنان را از چند روش به فهم درآوردم: یکی اینکه، ارجاع پوشیده و معذبانۀ تعداد کمی از زنان به آزار حاکی از این بود که برخی از زنان کارگر، بهویژه در دهۀ ۱۹۳۰، آزار را بهمثابۀ بداقبالیای مینگریستند که بخشی از محل کار بود و کسی نمیتوانست آن را تغییر بدهد یا دربارۀ آن صحبت کند. دوم، اینطور نیست که فمنیسم فقط ما را نسبت به آزار آگاهتر کرده و، از این رو، واژگانی برای توصیف آن در اختیارمان گذاشته؛ بلکه آن تجارب مشابه، که در گذشته بهطرز متفاوتی برچسب میخورد را نیز اغلب ذیل واژۀ «تبعیض»[۵] قرار داده است. سوم، انکار خشونت گاهی برونیسازی[۶] ترسهای دردآورِ موجود زنان بود؛ و ابزاری تسلیبخش برای آرمانیکردن گذشتۀ جوانمردانه در قیاس با خشونت مرئیتر امروز.
در پایان، برای زمینهمندکردن تاریخهای شفاهی، ما نیازمند بررسی ایدئولوژیهای مسلطی هستیم که جهانهای زنان را شکل میدهند؛ گوشکردن به واژگان زنان، بهنوبۀ خود، به ما کمک خواهد کرد بفهمیم زنان چگونه این ایدئالهای مسلط را میفهمیدند، بر سر آن مذاکره میکردند و گاهی آن را به چالش میکشیدند. برای نمونه، ادراکها دربارۀ آنچه کار مناسب برای زنان جوان تلقی میشد، از آنجایی فاش میشد که زنان تصویرها و ایدهها و مثالهایی را توضیح میدادند که، بر مبنای آن، بلندپروازیها و انتخابهای شغلی خود را میساختند. برای مثال، ایدئالهای خانهگرایی[۷] و مادری زنان در اوایلِ زندگی خانگی و مدرسه و محل کار، و تصوراتِ تفاوتهای جسمیِ ذاتی که بازتولید شدند، مؤلفههایی بودند که فهم زنان از گزینههای شغلی محدود خود در کار یقهسفید یا یقهآبی در دهۀ ۱۹۳۰ را قالببندی کرد.(۲۱) ممکن است مصاحبهها همچنین زمانی را نشان دهد که زنان این ایدئالهای مسلط را به پرسش کشیدند؛ همانطور که چند زن برجسته توصیف کردند که چگونه و چرا آنان تصمیمی غیرمعمول، برای ازدواجنکردن، برای کارکردن پس از ازدواج یا مبادرتکردن به شغلی غیرسنتی گرفتند.
فهم زمینۀ ایدئولوژیک ممکن است به گرهگشایی از تأثیرات بهظاهر متناقض ایدئولوژی و تجربه کمک کند. برای مثال، چرا هنگامی که من با زنانی، که در طی جنگ جهانی دوم کار میکردند، مصاحبه کردم، آنان وانمود میکردند که جنگ تأثیری آزادیبخش بر نقش زنان در محل کار داشت، حتی زمانی که مثالهای انضمامی اندکی برای اثبات آن ارائه میکردند؟ چنانکه روث پیرسون[۸] اشاره میکند، تفکیک جنسیتی و سلسلهمراتب جنسیتی در نیروی کار کانادایی، در دوران جنگ، همچنان پابرجا بود، بهرغم لفاظیهای مخالف آن. چرا این تناقض میان خاطرۀ مثبت زنان دربارۀ فرصتهای نو در طول جنگ، و واقعیتِ تبعیضِ برجایمانده وجود دارد؟(۲۲) یک پاسخ میتواند تأثیر قدرتمند و هژمونیک ایدئولوژیِ عامهپسند و مبهوتکنندۀ «جنگ مردم» (تصور اینکه زنان نقشهای جنسیتی را از هم گسستند) بر ساخت خاطرۀ زنان باشد.(۲۳) دوم، تاریخ شفاهی چه بسا تعاریف خودِ زنان از آزادی را آشکار کند، که حقیقتاً از تعاریفی که مورخان به کار میبرند، فاصله داشته باشد. زنان، در این شهر کوچک، رهایی دوران جنگ از محدودیتهای ازدواج در کارخانههای محلی را بهمثابۀ انقلابی برای زنان کارگر تلقی میکردند. در دیگر سو، مورخان، ارزیابیشان از نابرابری مداوم را بر مبنای حفظ تقسیم جنسیتیِ کار در دورۀ جنگ و دورۀ پساجنگ قرار دادند.
بنابراین، استفاده از تاریخ شفاهی بهعنوان ابزاری برای کشف ساختِ خاطره نیازمند توجهی دقیق به فرایندهای ساخت طبقه و جنسیت است، همانطور که نیازمند فهمی از زمینۀ ایدئولوژیک شکلگیری کنشهای زنان است. اما بهمنظور فهم شکلگیری خاطره و آگاهیِ جنسیتی زنان باید دوباره بر تأثیر ما بر شکل مصاحبه اعتراف کنیم.
محمد جمشیدی
[۱]. stressful
[۲]. script
[۳]. expression
[۴]. intonation
[۵]. favouritism
[۶]. externalisation
[۷]. domesticity
[۸]. Ruth Pierson
ثبت ديدگاه