سوزمن جوامعی را در تاریخ با هم مقایسه میکند که در آنها اسطورهها مسلطاند (جوامع سلسلهمراتبی)؛ یعنی جوامعی که در آنها «جهانبینی» از طریق اعتقاد راسخ به اسطورهها مسلط میشود؛ اسطورههایی که معمولاً به طبقهای خاص، امتیازی ویژه میدهند: طبقۀ کاهنان. اسطوره، از طریق دیدگاه اتوپیایی و ماهیتی کشیشمآبانه[۱] و مؤلفههای اقتدار خود در پاسخ به نادانی و تردید و بیاعتقادی، بهعنوان مؤلفهای منسجمکننده در جامعه عمل میکند. تاریخ برعکس است. تاریخ، گذشته را بیان میکند تا راههایی برای تغییر آینده پیشِ روی ما بگذارد. تاریخ بهمثابۀ بنیاد فلسفۀ سیاسی عمل میکند و به ابزاری ایدئولوژیک برای تغییر نظم جامعه تبدیل میشود. بنابراین، درحالیکه هرکدام از دیدگاههای دربارۀ جهان پیامدهایی واقعی دارند، این تاریخ است که در ایدئولوژیکترین شکل ممکنِ خود برنامهای را برای کنش اجتماعی به دست میدهد.
چنانکه سوزمن میگوید، دیدگاه تاریخی به گذشته، جانشین دیدگاه اسطورهای نمیشود. بلکه در جوامع تاریخی، این دو دیدگاه، در کشمکش دیالکتیکی با هم وجود دارند و، از طریق تلفیق و تعامل، تنوعی از دیدگاههای تاریخی رقم میزنند. این، چنانکه سوزمن در تاریخنگاری آمریکایی نشان میدهد، میتواند به بنیادی برای ریختشناسی[۲] تفکر تاریخی تبدیل شود؛(۴۳) این ریختشناسی به معیاری دقیق برای گرایشهای همبستگی اجتماعی یا تمایزیابیِ[۳] خود فرهنگ) تبدیل میشود، و شاخصی است برای قوت و ضعف نهادهای آن جامعه در پیشبرد دیدگاه فرهنگی تودههای مردم.
همۀ اینها برای مورخان و بهویژه برای مورخان شفاهی مهم است؛ زیرا این تحلیل به ما امکان میدهد تا مصاحبهمان را بر دستهای از مؤلفههای حیاتیِ تفکر شناختی متمرکز کنیم که متعلق به اعضای فرهنگ مورد مطالعۀ ماست. بنابراین ما میتوانیم ایدۀ تاریخ و رابطهاش با اسطوره و ایدئولوژی را بهعنوان هدف مرکزی مصاحبهمان به کار ببریم تا، از این طریق، پروبلماتیک عمیق مصاحبهشونده را دریابیم. برای انجام این کار، در ابتدا باید به نقش حیاتی ایدئولوژی در جامعۀ مدرن واقف شویم و یک روششناسی را بپرورانیم که بهوسیلۀ آن، ساختار و کارکرد ایدئولوژی را تحلیل کنیم.
ایدئولوژی چیزی بیش از برنامۀ سیاسی صِرف است. چنانکه سوزمن و آلتوسر گفتهاند، این ایدئولوژی است که آگاهی افراد و فهم آنها از روابطشان با شرایط موجود را میسازد، و از طریق دستهای از دستگاهها نظیر خانواده، کلیسا، اتحادیههای تجاری، نظامهای ارتباط مانند حالتهای سلوک و رفتار بر کنشهای آنان حکمرانی میکند. این امر مفهومسازی بنیادیِ روابط در یک جامعۀ طبقهمحور است(۴۴). بنابراین برای فهم پویایی فرهنگ، یعنی الگوهای آموختهشدۀ رفتار، ضروری است.
کلید فهم کارکرد ایدئولوژی در مفهوم «هژمونی» نهفته است. این مفهوم را آنتونیو گرامشی (۴۵) پرورانده است. او معتقد بود که از طریق هژمونی -یعنی وفاداری خودانگیختهای که هر گروه اجتماعیِ مسلط، از طریق برتری حیثیت فکری خود و عملکرد ظاهراً بهتر خود در جهان تولید، از تودهها به دست میآورد(۴۶)- ایدئولوژی اهمیت خود را بهعنوان مکانیسم قانون طبقاتی[۴] کسب میکند و در باورهای مردمی هویدا میشود (۴۷). با تعریفی فراخ از ایدئولوژی، و فهمی درخور از نظریۀ هژمونی و محدودیتهای آن، و نقشهایی که یک دیدگاه تغییر تاریخی در پروراندن یک ایدئولوژی بازی میکند، مورخان شفاهی خواهند توانست تحلیلهایشان از این سه دسته روابط، که در مصاحبه نهفته است، را برای ساختار اجتماعی یا پیرازبانی[۵] و الگوهای رفتار و نظریۀ تاریخ که همه در مفهوم ایدئولوژی یگانه میشوند، به کار برند.
اوایل این کتاب (دامنههای صدا، فصل دوم)، آلیس کسلر هریس[۶] تجربهاش دربارۀ مصاحبه با زنانی که به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند را ثبت کرد و تضاد میان کنشهای آنان در خانوادهشان و بحث تغییر الگوهای خانواده را نوشت. در پشت این تضاد، ساختار عمیقِ دانش تاریخی[۷] نهفته است که ضرورت پیشرفت در تاریخ و مشارکت مهاجران در این پیشرفت را نشان میدهد. بنابراین، تاریخ و اسطوره در دیدگاه پویایی از زندگی با هم آمیخته میشوند و تحلیل دقیق آنها چیزهای بسیاری از تنشهای زندگی مهاجران در آمریکا را روشن میکند. در نمونههایی نظیر این، با تمرکز مصاحبهمان بر دستهای از پرسشها که هدفشان عبارت است از: مفصلبندی دیدگاههای مصاحبهشونده دربارۀ تغییر تاریخی، علیت، تکامل نهادها، شیوهای که گذشته در آن نظم مییابد و عقلانی میشود و برطبق آن آینده پیشبینی میشود، میتوانیم زمینۀ ایدئولوژیک خاصی که در مصاحبه نهفته است را تبیین کنیم. همچنین میفهمیم که گویندگان چقدر و چطور دیدگاه هژمونیک فرهنگ (که در این مثال ایدۀ پیشرفت است) را پذیرفتهاند.
البته چنین استفادهای از ایدۀ تاریخ، که هدفش بهدستآوردن فهمی از ایدئولوژی و سپس فهمی از پویاییهای تاریخ فرهنگ است، به تاریخ شفاهی محدود نمیشود. بههرحال، روشهای خاص تاریخ شفاهی چنین رویهای را به دست میدهد، بهویژه در ساختمندکردن و تحلیلکردن مصاحبهها.
تاریخ شفاهی، تقریباً در میان روالهای معمول تاریخنگاری تنهاست و شدیداً متکی بر کار عملی است؛ بدین معنا که نهفقط بارها و بارها میتوانیم به منابعمان رجوع کنیم و از آنان بخواهیم بیشتر برایمان بگویند، بلکه میتوانیم تنوع دیدگاههای تاریخی را، در جزئیات بسیار بیشتری و در بحبوحۀ تغییر بنیادی شرایط تاریخی، کشف کنیم.
درواقع، همانطور که در نمونۀ بالا ذکر شد، این خودِ تجربۀ مصاحبه است که میتواند تناقضهای میان ایدئولوژی، اسطوره و واقعیت را آشکار کند. با مشاهده و فهم دقیق این تجربه، میتوانیم ژرفایی به فهم تاریخیمان بیفزاییم که در شواهد مکتوب هرگز هویدا نمیشوند.
همچنین، اسناد ما، که در قلمرو صوتی و تصویری هستند، مانند اسناد چاپی هستند. اگر هشیارانه آماده شویم و نشانهشناسانه[۸] بخوانیم، خواهیم توانست که ابزارهای قویِ تحلیلی در رشتههای پیشرفتهتری نظیر زبانشناسی و انسانشناسی را نیز به مطالعۀ تاریخیمان وارد کنیم. به نظر نمیرسد که دلیل نظریای وجود داشته باشد که چرا اسناد تاریخیِ این نوع نمیتوانند موضوع گونۀ مشابهی از تحلیل باشند که در مصاحبههای دیگر و در حرفههای دیگر به کار میروند.
اما برای انجام این کار، ما به مفهوم بزرگتر و عمومیتری از دانش تاریخی نیازمندیم. زیرا با نبودِ زمینههای گستردهتری که بتوان اطلاعات گردآوردیشده را در آن گنجاند و جنبههای متنوع مصاحبه، اعم از زبانشناختی و اجرایی[۹] و شناختی (که این ساختارها را به هم میآمیزد) را در آن جای داد، ما نهتنها در خطر کجفهمیِ آنچه در مصاحبه رخ داده، که در خطر کجفهمی آنچه گفته شده و چراییِ آن هستیم. فقط زمینۀ گستردهتر میتواند اطلاعات درون مصاحبه را از ابهام درمیآورد.
همچنین اگر ما در دیدن مصاحبهشوندگان بهعنوان حاملان فرهنگ، و مردمی که دیدگاه خاص خود را نسبت به گذشته دارند، ناتوان باشیم، (مصاحبه بهعنوان بخشی از آن ایدئولوژیِ هژمونیک، یا در برابر آن ایدئولوژی، یا بهعنوان تلفیقی از اسطوره و ایدئولوژی، یا حتی تاریخی پنهان صورت پیدا میکند) دیدگاه خودمان دربارۀ گذشته را به مصاحبه القا خواهیم کرد. این کار دقیقاً همان چیزی است که ما نمیخواهیم انجام دهیم. هدف این است که پروبلماتیک ایدئولوژیکِ مصاحبهشونده را به بیان آگاهانه بیاوریم (تا زمینۀ فرهنگیای که اطلاعات در آن نهفته است را آشکار کنیم) و سپس یک داستان فردی را به روایت فرهنگی تبدیل کنیم و بدین وسیله آنچه در گذشته رخ داده را کاملتر بفهمیم. بااینکه این اتفاق تنها از طریق تأثیر متقابل مفاهیم متنوعی از گذشته انجام میشود که مصاحبهگر و مصاحبهشونده در دست دارند، مفاهیمِ ایدئولوژیک کنونی مصاحبهگر نباید آن بیان را ساختارمند کند(۴۸).
تمرکز بر تأثیر متقابل ایدئولوژی و مفاهیم متنوع تاریخی نیز برای تاریخدانان شفاهی اهمیت ویژهای دارد؛ چون چنین روششناسیای همان چیزی است که آن را، از کسانی که در رشتههای روانشناسی، انسانشناسی و فولکلور مصاحبه میگیرند، متمایز میکند. بهعنوان یک مورخ میآموزیم که تنوعات تفکر تاریخی و زمینۀ فرهنگی آن را بفهمیم و تحلیل کنیم و، ازاینرو، مصاحبۀ تاریخ شفاهی صرفاً توسعهدادن این آموزش به درون این حوزه است (۴۹).
همچنین این دیدگاه درباب نقش ایدئولوژی در پیوند دادن عناصر مختلف ساختاری در مصاحبۀ تاریخ شفاهی، روشی را به دست تاریخدانان شفاهی میدهد تا با مسئلۀ آزاردهندۀ خاطرۀ/حافظۀ تاریخی دستوپنجه نرم کنند. مسئلۀ ما، بهعنوان کسی که مصاحبههای گسترده و شایستهای انجام داده است، مسئلۀ فراموشکاری نیست، بلکه مسئلۀ غرقشدن در یادآوری و خاطرههایی است که بهشکلی ناگسسته و بهظاهر نامرتبط جریان دارند(۵۰). اگر ما خاطره را بهمثابۀ یک شکل یا ابزار دانش تاریخی در نظر بگیریم؛ و اگر مصاحبههایمان را با دقت بررسی کنیم تا به دیدگاهی پروبلماتیک برسیم که این خاطرهها را فاش میسازد، آنگاه خواهیم توانست ساختارهای عمیقی را درک کنیم که این جریانِ بهظاهر سازماننیافتۀ کلمات را سامان میدهد، و سپس پرسشگریمان و پاسخهای دیگر را جهت بدهیم تا مصاحبه، بهقدر ممکن، کامل باشد.
در پایان، بهعنوان فعالان این عرصه، باید بر این باور باشیم که در کل «آن دسته از روشهای جمعآوری بیشتر کمککنندهاند که مقدار بیشتری اطلاعات معتبر به دست بدهند»؛ تا از این طریق دیدگاهی نظاممند دربارۀ فعالیتهای خلاقانۀ انسان فراهم شود(۵۱). این دیدگاه نظاممند، در بسیاری موارد، میتواند توسط مورخان شفاهی گسترش پیدا کند؛ چراکه گذشته، چنانکه وجود دارد، هرگز پرسشهای شایستهای از دیدگاه نظاممند خود دربارۀ جهان نمیپرسد، مثلاً از ایدئولوژی و اسطورۀ خودش.
چنین دیدگاهی دربارۀ نقش مورخان شفاهی (جستوجو برای منشاء ایدئولوژیک و اسطورهای در آگاهی فرهنگیِ جامعه از طریق توسعۀ ایدۀ تاریخ) نباید اینگونه برداشت شود که مورخان شفاهی از این پس آزادند که اسناد مکتوبِ وقایع و رویدادها را نادیده بینگارند، تا با بادهای نظریۀ بزرگ به پرواز درآیند. بلکه باید اعلانی برای مورخان شفاهی باشد تا توان کارشان را دریابند، و، جهت استفادهشان از مواد آن را موشکافانهتر به کار گیرند. اگر تاریخ شفاهی، به زبان هنری گلاسی[۱۰]، مشارکت در «انقلابی در نظریهپردازیِ درزمانی[۱۱] و پروراندن فهمی است از آنچه واقعاً مردم در گذشته انجام دادهاند»، هم نظریه و هم عمل موشکافانه ضروریاند.
محمد جمشیدی
[۱]. sacerdotal
[۲]. morphology
[۳]. social integration or differentiation
[۴]. class rule
[۵]. paralinguistic
[۶]. Alice Kessler Harris
[۷] historical cognition
[۸] symptomatically
[۹]. performatory
[۱۰] Henry Glassie
[۱۱] diachronic theorizing
ثبت ديدگاه