کتاب «آقاصادق» روایتی است از زندگی جهادگر «شهید سیدمحمدصادق دشتی» که محمدرضا حسینی عهده‌دار تحقیق و تدوینش بوده؛ در واحد تاریخ شفاهی «دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب‌اسلامی» تهیه شده و در انتشارات راه‌یار به چاپ رسیده است.

«آقاصادق» مجموعه روایت‌هایی از خاطرات اطرافیان، خانواده و همسنگران شهید است که درپایانش، علاوه بر مناجات‌نامه‌ای که شهید سیدمحمدصادق دشتی نوشته، مصاحبه‎ای از شهید دشتی به‌عنوان حُسن ختام آورده شده، همچنین تصاویری از کودکی تا دوران جنگ او نیز ضمیمه شده است.

در این کتاب محقق تلاش کرده تا روایت‌های پراکنده را در قالب‌های مرتبط‌ باهم در کتاب بیاورد و از طرفی با ترتیب و توالی خاصی سیر زمانی زندگی شهید را به تصویر بکشد. این تلاش فقط به قلم کشیدن زندگی و خاطرات به‌جامانده و روایت‌هایی از شهید محدود نبوده؛ بلکه علاوه بر نقش شهید در تحولات قبل و بعد از انقلاب، خدمات پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد را روایت می‌کند که نویسنده به‌خوبی از عهده‌اش برآمده است.

سعی محمدرضا حسینی در مقدمۀ کتاب این بوده که مطالبی را بیان کند؛ مطالبی که به‌دنبال بیان موضوع مدنظرش هستند. حال آنکه سیر روایت‌ها و تدوین کتاب به‌گونه‌ای است که خوانندۀ «آقاصادق» حتی بدون خواندن مقدمه، به‌خوبی متوجه غرض نویسنده می‌شود. موضوعی که قصد دارد «نقش پررنگ پشتیبانی جنگ جهاد و تلاش مجموعۀ جهاد سازندگی» را به‌قلم بکشد.

سیر کتاب و روایت‌های جذابش به‌گونه‌ای است که خواننده را بدون وقفه به خواندن کتاب وا می‌دارد؛ با این وجود، نقدی را بر کتاب وارد می‌دانم. در بخش‌هایی از کتاب به راوایت‌هایی برخوردم که پایان‌شان باز بود و به سرانجامی ختم نمی‌شد. به‌عنوان یک مخاطب انتظار داشتم پایانی کامل‌تر و روشن‌تر از آن‌ها به‌دست می‌آوردم.

در ادامۀ این مطلب، سعی می‌کنم شما را در احساساتم هنگام خواندن «آقاصادق» شریک کنم.

سیدمحمدصادق دشتی در غروب ۱۶ مرداد سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد؛ تولدش مصادف بود با میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق علیهم‌السلام؛ به‌همین خاطر پدرش اسمش را محمدصادق گذاشت. اولین روزی که سیدمحمدصادق به مدرسه رفت، مرا به یاد خودم می‌انداخت. اولین روزی که به دبستان رفتم، با فضای غریبی مواجه شدم که به ماندن در آنجا تمایلی نداشتم؛ اما این میل چندان هم دوام نداشت و طعمش را با شیرینی حضور در کلاس عوض کرد.

محمدصادق در همان روزهای اول مدرسه جرأت و جسارتی از خودش نشان می‌دهد که می‌شود خط افقش را در مبارزات انقلابی‌اش هم مشاهده کرد. جسارت و شهامت زیادی می‌طلبد که در دورۀ حکومت پهلوی، با وجود ساواک دست به اقدامات و مبارزات انقلابی زد و هیچ ترسی به خود راه نداد.

مبارزات محمدصادق و دوستانش آغاز‌کنندۀ حرکت‌های انقلابی «فیروزآباد» است. مبارزاتی که باعث عمومی‌شدن انقلاب و به خیابان آمدن‌های پیوستۀ مردم می‌شود. سیدمحمد صادق که در فعالیت‌های انقلابی‌اش در بطن کار بوده، در جنگ تحمیلی هم همین رویه را دنبال می‌کند. فعالیت او در «پشتیبانی جنگ جهاد» همراه با تلاش‌های خستگی‌ناپذیری است که در کنار اخلاقش باعث می‌شود به‌صورتی عجیب در دل اطرافیان و هم‌قطارانش جای بگیرد.

در میانۀ جنگ در حالی که محمدصادق مسئول ستاد بود؛ مسئولیت ستاد را به معاون خود می‌سپارد و خود راهی خط مقدم عملیات می‌شود. در خط مقدم با دوستان جهادی‌اش برای ایجاد استحکامات در شرق منطقۀ هور مشغول شد. آن منطقه (جزایر مجنون که زیر آتش بی‌امان دشمن بود) آقاصادق را از گزند خود بی‌نصیب نگذاشت. به مانند خون‌های زیادی که ریخته شد، صادق نیز از این خوان بی‌نصیب نماند  و ترکشی  سینۀ او را می‌شکافد و در کنار قلبش جا خوش می‌کند، ترکش خارج نمی‌شود؛ با این وجود، تلاش و اشتیاق صادق برای جهاد بیش از پیش می‌شود. مانند موجی که آسودگی‎اش در عدم است؛ آسودگی صادق در بی‌قراری و کار جهادی و تلاش تا لحظۀ شهادت است. گویا هیچ دردی حریفش نمی‌شود تا او را از کار جهادی برای جبهه باز دارد.

خستگی‌ناپذیری، درک بالا، فداکاری و پیگیری تا به ثمر رسیدن کار از خصیصه‌های جهادی محمدصادق است که باعث می‌شود او را نماد و نوع نابِ جهادگری دانست.

در مقدمۀ کتاب «آقاصادق» علاوه بر روایت بخشی از زندگی شهید، سعی شده تا خدمات پشتیبانی جنگ جهاد نیز به قلم کشیده شود. آنچه ما در رسانه‌ها و کتاب‌ها خوانده‌ایم باعث شده تا از دفاع و جنگ سخنی گفته شود، به‌دست گرفتن سلاح و فعالیت‌های رزمی به ذهن‌مان خطور کند؛ در حالی که آنچه لازمۀ جنگ و پیروزی می‌شود، کارهای جهای و زمینه‌سازی قبل از عملیات‌ها است.

اقداماتی مثل جاده‌سازی، پل‌سازی، خاکریززدن، آماده‌کردن جبهه، استقرار واحدهای توپخانه از این جنس هستند که به‌عهدۀ نیروهای پشتیبانی جنگ جهاد بود. اقداماتی که قبل، حین و بعد از عملیات انجام می‌شد.

شهید سیدمحمدصادق دشتی مسئول پشتیبانی جنگ جهاد استان فارس در منطقۀ آبادان بود. تلاش برای فراهم کردن مقدمات عملیات والفجر۸ به‌عهدۀ محمدصادق و مجموعۀ تحت نظر او بود. تلاشی که ثمره‌اش پیروزی ایران در عملیات بزرگ والفجر۸ شد؛ البته ثمرۀ دیگری هم داشت و آن شهادت سیدمحمدصادق بود.

فهم روحیۀ جهادی و تلاش‌های تمام‌نشدنی مجموعۀ جهاد و پشتیبانی جنگ، چیزهایی هستند که خواننده در پایان مطالعۀ این کتاب به آن‌ها پی می‌برد.

 

حسین حقیقت