فکر می‌کنم همان سال ۸۲ بود که یک برنامۀ خیلی جدی فرهنگی برگزار شد. فیلم «مارمولک» اکران شده بود و فضای جامعه به‌شدت ملتهب بود. مثلاً قرار بود اکران فیلم یک ماه ادامه داشته باشد که یکدفعه اعلام کردند امروز، روز آخر اکران فیلم است.
من صبح که می‌آمدم، می‌دیدم که ملت به‌صورت کیلومتری جلوی سینماها صف بسته بودند که بروند مارمولک را ببینند، چون این‌طور اعلام شده بود. مدل اعلام هم عجیب‌و‌غریب و خیلی احمقانه بود: «امروز، روز آخر اکران است». یعنی قشنگ یک التهابی می‌خواستند ایجاد بکنند. سینما بهمن قشنگ جمعیت فر خورده بود و تا سر خیابان ۱۶ آذر رفته بود.
بچه‌های فرهنگی مرکز در تالار چمران یک برنامه برگزار کرده بودند که این پدیدۀ فرهنگی را بررسی کنیم. خود کمال تبریزی هم آمد. حسین معززی‌نیا، محمدرضا زائری و کوشکی هم آمدند. ترکیب این‌طور بود که دوتا مخالف و دو تا موافق، راجع به «مارمولک» بحث کنند. تریبون آزاد هم داشت. شاید جزء اولین و آخرین برنامه‌های فرهنگی بود که آن‌قدر ترکید. یعنی به اندازۀ برنامۀ ۱۶ آذر تالار چمران پر شده بود و بیرون از سالن هم افرادی ایستاده بودند. قشنگ جمعیت منتظر یک ضربۀ کوچک بود تا منفجر شود. حتی شعار هم می‌دادند. شعار دادن در یک برنامۀ فرهنگی-سینمایی نشان‌دهندۀ حجم سیاست‌زدگیِ آن فضا بود.

مارمولک

جو به‌شدت هیجان‌زده بود و اصلاً حرف‌ها مهم نبود. دو طرف فقط می‌خواستند یکدیگر را بکوبند. فضای دانشگاه متأثر از دوگانۀ بسیج-انجمن بود. آنجا هم همان‌طور بود. یعنی ناخودآگاه در سالن آدم‌ها دو طیف شدند؛ طرفداران «مارمولک» که انجمنی‌ها و مخالفان «مارمولک» که بسیجی‌ها بودند. در صورتی که این واقعی نبود. یعنی توی بچه‌های بسیج، آدم‌هایی بودند که موافق بودند؛ توی بچه‌های انجمن هم آدم‌هایی بودند که مخالف بودند. ولی چون فضا سیاسی بود، به دو جبهۀ مقابلِ هم تبدیل شدند. شروع کردند علیه هم کار‌کردن. تریبون آزاد هم همه‌اش به این ارجاع می‌داد: «شما متحجرها!»، «شما روشنفکرها!»؛ شما می‌خواهید روحانیت را بزنید، شما می‌خواهید فلان کار را بکنید و … . خیلی برنامۀ عجیب‌و‌غریبی بود. روی سن هم دعوای عجیبی شد. یعنی فضای سالن کاملاً روی سن هم منعکس شد و فضا از فضای گفت‌وگوی منطقی دربارۀ فیلم بیرون آمد و به‌شدت به هم توپیدند. برنامه این‌قدر ملتهب بود که قشنگ بیم کتک‌کاری می‌رفت.
اواخر برنامه، خانم دکتر محبی‌تبار* رفت تریبون آزاد را گرفت و گفت خیلی‌ها به ما گفتند این برنامه را برگزار نکنید؛ چون در روز آخر اکرانِ یک فیلم و در فضایی که ملتهب و سیاسی‌ شده، طبیعتاً فضایی برای بحث منطقی وجود ندارد. ولی ما به‌خاطر رسالتی که بسیج دانشجویی دارد این را برگزار کردیم. امیدوارم بعداً بشود این بحث را در فضای منطقی‌تری ادامه داد. فحوای کلام ایشان چنین چیزی بود.

کات! ما آمدیم ساختمان فولاد. تا جایی که یادم هست پیشنهاد این برنامه را خانم‌ها داده بودند. خانم‌های فرهنگی ردیف نشسته بودند و بحث می‌کردند که چرا ما برنامه را برگزار کردیم، خیلی برنامۀ بدی شد، آبروی نظام رفت، شلوغ‌بازی شد و از این حرف‌ها. تا یک هفته بچه‌ها افسرده بودند که چرا ما این کار را کردیم. چون جمع‌بندی آخرِ همه از برنامه این بود که مگر مرض داشتیم این برنامه را گرفتیم! چرا در این فضای ملتهبانه ما هم دامن بزنیم به این التهاب؟ این را هم داشته باشید.
کات! شاید سه چهار ماه بعد، از بیت پیغام آورده بودند که آقا بخش‌هایی از فیلم مراسم را دیدند -خیلی عجیب بود–، خیلی تشکر کردند و گفتند کاری که بسیج دانشجویی در دانشگاه باید بکند، دقیقاً همین است. باید دست بگذارد روی نقاطی که بحث روز است و راجع به آن‌ها فضای آزاداندیشی و گفت‌وگو به وجود بیاورد. از سازمان بسیج به آقای روح‌الامینی گفته بودند. خیلی ذوق آن پیام ما را گرفت. تا مدت‌ها ما موقعی که می‌رفتیم جلسه با بچه‌های دانشگاه‌های دیگر، آن‌ها می‌گفتند آن کاری که شما کردید خیلی خوب بود. البته هیچ‌وقت دیگر چنین کاری تکرار نشد.

 

*مسئول وقت حوزۀ خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه تهران

 

محدثه پیرهادی
ورودی ۱۳۸۲ دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران