وقتی به تحلیل روایت دادهها میرسیم، ریزمان و دیگران یادآور میشوند (اندروز و دیگران، ۲۰۰۴). که «هیچ روشی وجود ندارد (تأکید از اوست). در حقیقت، فراگیری مطالعات روایت، برای مثال با کاربست در پزشکی (گرین هالج و هِرویتس، ۱۹۸۸)، انسانشناسی (اسکالْتِنس، ۱۹۹۸)، روانشناسی (ساربین، ۱۹۸۶؛ کراسلی، ۲۰۰۰)، مطالعات رسانه (رایان، ۲۰۰۴)، مطالعات فمنیستی (گروه روایتهای فردی، ۱۹۸۹)، زبانشناسی (بامبِرگ، ۱۹۹۷)، مطالعات سازمان (دنینگ، ۲۰۰۵)، تاریخ (روبرتس، ۲۰۰۱) و ادبیات (هوثون، ۱۹۸۵) کثرتی از اسلوبهای تحلیلی ممکن را عرضه میکند.
یک راه برای مدیریت این تنوع، کشاندن آن به درون دستهای از چهارچوبهای تحلیلی قابلاطمینان است که دیگران بتوانند به آن پاسخ دهند، و برای حفظکردن ماهیت اجرایی و تعاملیِ مصاحبه، او هوادار کاربست فرمهای ادبی و شعری به مثابۀ ابزار تحلیلی است. ریزمان میگوید اینها سبب میشود پی ببرد که چگونه یک روایت چفت و بست شده، و خصیصههای آن بهلحاظ گفتار[۱] و گفتمان چیست (۱۹۹۳، ص۵۰-۵۱). کوشش برای نگهداشتن «گوینده» در مرکز تحلیلِ او، که «از درون شروع میشود»، و جستجوی معانی آشکارشده در کلماتِ بیانشده، سبب نشده که مسائل قدرت را نادیده بگیرد؛ قدرتی که ممکن است آنچه گفته میشود و چگونگی گفتهشدن را تعیین کند (ریزمان، ۱۹۹۳: ۶۱). چشمانداز مفسران، موضع نظری خاص آنان و حتی تاریخ شخصی آنها، نیز در این ماجرا نقشی ایفا میکند. همانند مورخان شفاهی، این امر برای ریزمان معضل ایجاد میکند اما، به نظر او، این معضلات با فرایند تأمل و پرسش باز[۲] حلشدنی است. چنانکه خودش میگوید: «دلخوشی به سنت دیرپای پژوهش تفسیری و هرمنوتیک» (۱۹۹۳، ص۶۱).
در این شرح بسیار کوتاه من آنچه را بهمنزلۀ ویژگیهای متمایز روش تفسیری زندگینامهای دریافتم، بیان کردم. تاریخ شفاهی و روش روایت عمدتاً بر پیشینۀ خود و، تا حدی، بر رویکردهای متفاوت به تفسیر گزارشهای شخصی تکیه دارد. در آغاز، چهار مضمون را به کار بردم و بر این اساس سه رویکرد را، از میان آنهایی که تحت عنوان «زندگینامهای» قرار میگیرند، برگزیدم و رئوس مطالبشان را گفتم. مضامین عبارت بودند از: برهمکنشی، سوبژکتیویته، ساختمندی و بافت.
قبل از اینکه به تفاوتهای میان این سه رویکرد بپردازم، میخواهم بهطرز کلی سهم خلاق و مبتکرانۀ روش تفسیری زندگینامهای، تاریخ شفاهی و تحلیل روایت را در روشهای پژوهش اجتماعی وارسی کنم. به نظر من، هر یک از این رویکردها مصاحبه را بهمنزلۀ نمونهای از کنش متقابل اجتماعی، که بهنحوی متکی بر ایدۀ بازاندیشی است و به اهمیتِ تفاوتْ ارجاع دارد، برجسته میکنند؛ هر یک بر سوبژکتیویته و احساسات بیانشده و معناهای پاسخدهنده، مصاحبهشونده یا سوژه تأکید میکنند. با وجود این، ساختمندی گفتوگو از طریق پیشینههای رشتهایِ رویکردی خاص، بهلحاظ روششناختی، مناسب است. سرانجام، بافت (بهیادآمده، مشاهدهشده، پژوهششده، گفتهشده و نزدیکی) نقشی مهم در هر سه رویکرد ایفا میکند. همۀ آنها، که بخشی از «چرخش زندگینامهای»[۳] در علوم اجتماعی هستند، به طرق متفاوتی «… درون مرزهای متغیر میان تاریخ و جامعهشناسی قرار گرفتهاند … (و در آنجا) برخی از مهمترین مسائل گفتهشده و بحثبرانگیز ظهور کردهاند» (چمبرلین و دیگران، ۲۰۰۰: ۳).
استخراج تفاوتها
در بخش آخر این مقاله، این مقایسه را بیشتر خواهم کرد. بر آن چیزی که، به نظر من، قلمروهای خاص تفاوتها هست، تأکید کرده و مثالهایی از مصاحبهها خواهم زد. با این حال، در این مجال نمیتوان اولویت و دیدگاه خودم را پنهان کنم. در شناسایی مصاحبه بهمنزلۀ [فعالیتی] پرسشی[۴] بر نقش حافظه بهعنوان منبعی برای «امر گذشته»[۵] تأکید میکنم؛ و از طریق سطوح پرسشیِ تأثیر تفسیری[۶] استدلال خواهم کرد که مورخان شفاهی بهنحو بسیار مؤثری، به همۀ این مسائل پرداختهاند. ابتدا به مصاحبه بهمنزلۀ [فعالیتی] پرسشی میپردازم.
مصاحبه بهمنزلۀ [فعالیتی] پرسشی
بحثکردن در اینباره که مصاحبه، یعنی معمولترین منبع دادههای زندگینامهای، فعالیتی پرسشی است، شاید گزارهای بدیهی تلقی شود (برنات، ۱۹۹۴). با این همه، مصاحبه مستلزم پرسشکردن و درخواست پاسخ است؛ در مؤثرترین حالت، میان دو نفر و گاهی بیش از دو نفر. چرا بر ویژگیهای پرسشیِ آشکار مصاحبه تأکید میشود؟ دلیل من برای انجام این کار، توجه به ویژگی گفتوگویی مصاحبه، اهمیت رابطهای که ایجاد شده، و تأکید بر مقاصد و چشمانداز مصاحبهگر است.
رویکرد اتخاذشده در تفسیر زندگینامهای، بهعبارتی، استفاده از پرسشی اولیه و سپس عقب ایستادن است. پس از طرح پرسش اولیه، که علاقه به موضوعی خاص بیان شده است، مصاحبهشونده در مصاحبۀ تفسیری زندگینامهای رها میشود تا روایت زندگیاش را، در صورت امکان، بدون مزاحمت بیان کند. مرحلۀ دوم این است که به کدام پرسشها، بهمثابۀ ابزاری برای گستردهکردن مضامین، پرداخته شده است؛ تا بدین طریق نکات گفتهشده روشن شود یا جزئیات بیشتری، دربارۀ جنبههای زندگیِ ترسیمشده در روایت، جوییده شود.
برعکس، پرسشکردن در مصاحبۀ تاریخ شفاهی از گفتوگویی برمیخیزد که در امتداد شیوهای کاملاً سنجیده است. چنانکه کن پلامر[۷] میگوید، مصاحبههای تاریخ شفاهی و تاریخ زندگی از «قصههای پژوهششده و درخواستشدهای … کمک میگیرد (که) بهطور طبیعی در زندگی روزمره رخ نمیدهند؛ نه اینکه آنها را بهسوی پرسشِ خارج از موضوع سوق دهد و اغفال کند» (پلامر، ۲۰۰۱، ۲۸). پرسش و پاسخ بر خود استوار است، بهطوریکه مصاحبهگران وظیفۀ پیچیدۀ گوشکردن را همزمان با پرسشکردن برعهده دارند؛ دستکم دو، و گاهی بیش از دو کانون علاقه[۸] دستاندرکار است؛ و درحالیکه مصاحبهشوندگان قصههای خود را دنبال میکنند، گاهی دربارۀ آنچه به یاد آوردهاند شگفتزده میشوند، یا خود را درحال پاسخ به یک پرسش یا فرصتی برای تأمل مییابند. وقتی گفتوگو در حال شکلگیری است، امکان ندارد تعیین کنیم چگونه از آب در خواهد آمد؛ هرچند موضوع مصاحبۀ تاریخ شفاهی در آغاز روشن بوده باشد.
محمد جمشیدی
[۱]. speech
[۲]. Open reflection and questioning
[۳]. biographical turn
[۴]. interrogative
[۵]. pastness
[۶]. interpretive influence
[۷]. Ken Plummer
[۸]. foci of interests
ثبت ديدگاه