اگر در مصاحبه با موضوع مهمی مواجهه میشدیم که نیاز به پوشش بیشتری داشت، پیوسته از زوایای مختلف به آن پرسش باز میگشتیم. مثلاً به انتخابات مقدماتی ویرجینیای غربی در سال ۱۹۶۰ علاقه داشتیم. بنابراین سؤالمان را اینطور مطرح کردیم که دلیل پیروزی کندی بر همفری[۱] چه بود. سپس در جریان مصاحبه، زمانی که در مورد چگونگی سازماندهی مبارزات کندی صحبت میکنیم، ممکن است از زاویۀ دیگری به ویرجینیای غربی برگردیم و به نحوۀ راهاندازی سازمان کندی در ویرجینیای غربی اشاره کنیم. اگر بعداً در مورد نظرسنجیهای افکار عمومی صحبت میکردیم، میتوانستیم از همان زاویه به انتخابات مقدماتی ویرجینیای غربی بازگردیم و میتوانستیم از بحث دربارۀ امور مالی کمپین به بحث از رابطۀ جان کندی و هوبرت همفری، از طریق زندگی سیاسیشان، وارد شویم. همیشه از این شگفتزده میشدیم که چگونه رویکردی متفاوت دربارۀ موضوعی متفاوت میتواند اطلاعات جدیدی تولید کند. خطر اصلی آنجایی است که فکر میکنید یک مسئله کاملاً موردبحث قرار گرفته و دیگر لازم نیست به آن برگردید.
در کلِ جریان این فرایند، سعی میکردیم بفهمیم که چقدر حافظۀ مصاحبهشونده خوب کار میکند. گاهی برای آزمایش حافظه، سؤالات ریزی میپرسیدیم. به عنوان مثال، اگر مصاحبهشونده نام شخصی به نام لارنس را ذکر میکرد، میگفتیم: «آیا منظورت لارنس، فرماندار پنسیلوانیا، است یا لارنس، نویسنده خبرگزاری ایالات متحده؟» و اینکه زمان دقیق وقوع حادثه را با حادثههای قبل و بعدش از مصاحبهشونده میپرسیدیم. به نظر میرسد که این سرنخهای کوچک روزی کمک خواهد کرد به محققی که در حال خواندن متن یا گوشدادن به نوارها است، تا تصمیم بگیرد چقدر میتوان نسبت به گفتۀ مصاحبهشونده اطمینان داشت. به همین ترتیب، سعی داشتیم بهطور غیرمستقیم بفهمیم که شخص چقدر به حوادثی که دربارۀ آن بحث میکند، نزدیک است. آیا از نزدیک درگیر این حوادث بود یا در حاشیه قرار داشت. سعی میکردیم سؤالاتی بپرسیم که این مسئله را روشن کند. بارها با مواردی مواجهه میشدیم که شخص اعتراف میکرد: «خب، نه، وقتی این اتفاق افتاد من آنجا نبودم اما بعداً دربارۀ آن چیزهایی شنیدم» و البته این جملات به مورخ این امکان را میدهد تا به صحت شهادتها وزن بدهد.
همچنین سعی کردیم بفهمیم چه کسی در یک موضوع خاص نقش داشته است. فرض کنید میخواستیم بفهمیم چگونه سخنرانی سپاه صلح[۲] در کارزار ۱۹۶۰ تهیه شده است. چه کسی آنجا بود؟ هرکس رویِ چه پیشنویسی کار میکرد؟ و مسائلی از این دست. این سؤالها بهصورت راهنماهایی برای آینده عمل میکنند؛ و همچنین در مصاحبه با دیگران میتوان دربارۀ این موارد سؤال پرسید. همچنین از بسیاری از این افراد میپرسیدیم که چه شواهد دیگری برای چیزهایی که دربارهشان صحبت میکنند، وجود دارد. آیا یادداشتی در این باره وجود دارد؟ یا آیا روزنامهنگارانی هستند که دربارۀ آن موضوع خاص مطالب قابلاعتمادی در ستون خود داشته باشند؟ آیا مصاحبهشونده دفترچۀ خاطرات دارد؟ آیا تبادل مکاتبهای دربارۀ آن موضوع خاص انجام شده بود؟ درنتیجه در درازمدت، متون پیادهشدۀ تاریخ شفاهی در کتابخانۀ کندی مطالب بسیار مهیبی در مورد اسناد موجود در منابع مکتوبِ مرسومی که مربوط به دولت کندی است، بیان میکند.
سعی خواهیم کرد موارد بدیهی را هم از دست ندهیم حتی اگر پوشش موارد بدیهی احمقانه به نظر برسد. برای مثال، کسی میگفت: «من مسئول ثبتنام رأیدهندگان در مناطق مکزیکی لسآنجلس بودم». فکر میکنم، از نظر او، این یک وظیفۀ واضح بود اما ما میخواستیم بدانیم که او دقیقاً چگونه این کار را انجام میداد. از کجا شروع کردید؟ چه کار میکردید؟ و از او خواستیم در مورد برخی از روشهایی توضیح دهد که افراد در مناصب عمومی و امور عمومی انجام میدادند.
اغلب در مصاحبهها از اسناد هم استفاده میکنیم: به این معنی که اگر حافظۀ مصاحبهشونده یاری نکرد از اسناد کمک میگیریم. مثلاً در مبارزات انتخاباتی ۱۹۴۸، یک شرح سفر،[۳] از جایی که ترومن در کمپین صحبت کرده تا هر جایی که در آن توقف کرده است، آماده کردیم و یا تصاویر افرادی که در مناسبتهای خاص حضور داشتهاند را مهیا میکردیم تا در صورت لزوم ارائه دهیم. با دیدن افرادی که در تصاویر هستند، ممکن است مصاحبهشونده بگوید: «اوه بله، این شخص در تهیۀ پیشنویس آن برنامه به ما کمک کرد». یا اینکه ستونهای روزنامه را به او نشان میدادیم و میگفتیم: «این ستونها چگونه برداشتهای شما را از فلان و بهمان اتفاق را بازنمایی میکند؟»
در مواقعی هم دشمن فرضی طراحی میکردیم. این روشی است که فارست پوگ[۴] از کتابخانه جورج مارشال استفاده کرده است. او به شخصی گفته بود: «شما هنگام مرگ روزولت حضور داشتید. [فرض کنید] روزی شخصی قرار است کتابی بنویسد و بگوید روزولت به قتل رسیده است. شما چطور به او پاسخ میدهید؟» البته که آن شخص هر شواهدی داشته باشد، ارائه میدهد.
بارها پیش آمده است که در فرایند مصاحبه گیر کردهایم. در حال پرداختن به موضوعاتی بودیم که اطلاعات زیادی در موردشان نداشتیم و مجبور بودیم به تکنیکهای قدیمی ژورنالیستیِ چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، کجا، چگونه، چرا و غیره تکیه کنیم.
همچنین بهطور مداوم در طول مصاحبه سعی میکردیم خود را در موقعیت شخص مصاحبهشونده قرار دهیم. سعی میکردیم مجموعۀ فعالیتهای او را، مثلاً اگر با افرادی در کنگره، کاخ سفید، دفتر بودجه و سایر بخشها، مطبوعات، لابیها یا کمیته ملی دموکرات کار کرده، در ذهنمان مجسم کنیم. سعی میکردیم تصور کنیم که چگونه با همۀ این افراد در واشنگتن کار کرده است و از این طریق سؤالاتی را بپرسیم که این ارتباطات را روشن سازد.
همچنین سعی میکردیم خودمان را به جای دانشجویان دیگری بگذاریم که علاقمند بودند بدانند که فرد مزبور چه چیزی برای گفتن دارد؛ لذا بهطور غیرمنتظره مورخشفاهی تبدیل به اقتصاددان یا جامعهشناس میشود. یا [مورخ شفاهی] میگوید: «اگر من نویسندۀ زندگینامه جان کندی بودم، این شخص چه چیزهایی راجع به زندگینامۀ او میتواند به من بدهد؟ اگر دانشجوی مدیریت دولتی بودم، دربارۀ رویههایی که پیش گرفته شد، چه چیزی برای گفتن داشت؟»
از خودمان میپرسیدیم: «این شخص روزش را چگونه گذرانده است؟ وقتش را در کجا سپری کرده است؟» اگر شما این را بفهمید، این را نیز خواهید فهمید که چه سوالاتی پیش روی او بگذارید.
ما متن پیادهشدۀ مصاحبه را برای مصاحبهشونده میفرستیم تا خودش آن را ویرایش کند. از نظر بسیاری، این کار آسانگیری[۵] نسبت به مصاحبهشونده است. اما ما از این کار بهعنوان فرصتی دوباره استفاده کردیم تا سؤالاتی که در مصاحبۀ اول به ذهنمان نرسیده بود را بپرسیم. ما از آنها توضیحات بیشتری خواستیم. سؤالی در کنار صفحه، بدین شکل، مینوشتیم: «سناتور ممکن است مثالی در این مورد بزنید؟» یا در مواقعی اگر شخص یک موضوع را در متن پیادهشده پوشش نداده بود، قسمتی را خالی میگذاشتیم. [سپس مینوشتیم] «آیا چیز بیستری یادتان میآید که بنویسید؟» گاهی واقعاً مینشستند و ۲۵۰ کلمه، یا در همین حدود، مینوشتند و مطالب ارزشمندی به اشتراک میگذاشتند.
نیز اگر در فرایند مصاحبه ترسیدید و نتوانستید سؤالات سخت بپرسید، همواره میتوانید آنها را زمانی بپرسید که متن پیادهشده را برای ویرایش میفرستید. فکر میکنم سؤال کلیدی دربارۀ ارزیابی متن تاریخ شفاهی حقیقتاً این نیست که چه مقدار مطلب برای مطالعۀ تاریخ جمعآوری کردهایم، بلکه سؤال اصلی این است که مصاحبهکننده با توجه به شرایط تاثیرگذار بر او و مطالبی که مجبور بود با آنها کار کند، چقدر خوب عمل کرده است؟ نمیتوان مصاحبهگر را به خاطر حافظۀ ضعیف مصاحبهشونده سرزنش کرد. اما اگر مصاحبهکننده از هر فرصتی که در اختیار دارد استفاده نکند، شایستۀ سرزنش است و بهنظر من این مسئلهْ کلیدی است. اگر مصاحبهکننده با آنچه در دست داشته بهترین کار را انجام داده است، نمیتوانید او را مقصر نتایج بدانید اما اگر کمکاری کرده است، میتوانید او را مقصر بدانید و به نظرم باید او را بهطرزی درخور سرزنش کرد.
در نهایت، فرایند انجام مصاحبه دشوار است، درحالی که شما فکر میکنید مصاحبهگر خوب باید سوارِ کار خودش باشد؛ باید به سخنان افراد گوش کند؛ به سؤالات بیشتری برای پرسیدن فکر کند؛ او باید به سوالاتی که بهتازگی پرسیده فکر کند تا مطمئن شود که فرد مدنظر به سؤالهایش پاسخ داده است. مصاحبهگرِ خوب باید بداند چه بخشهایی از سؤالاتش پوشش داده شده است؛ و چه چیزهایی هنوز پوشش داده نشدهاند. مصاحبهگر خوب باید مسیر گفتوگو را، درحالی که مصاحبهشونده دربارۀ موضوع حرف میزند، پیشبینی کند؛ و برای پیشبینی این مسیر باید بتواند سؤال بعدی را در ذهنش صورتبندی کند و آن را بهخوبی بیان کند. این کار بسیار دشوار است. هرکس بتواند این مسیر را با بهخوبی طی کند، آنقدر موفق هست که باید از خودش مصاحبه گرفت.
فائزه محبتی
[۱] . Humphrey
[۲] . peace corps: سازمانی که جان اف کندی در سال ۱۳۶۱ برای کمک به کشورهای درحال توسعه تأسیس کرد.
[۳] itinerary
[۴] Forrest Pogue
[۵] indulgence
ثبت ديدگاه