آنها چه دربارۀ آن میگویند؟ این پرسش مربوط به آن دسته گزارههایی است که مردم ایجاد میکنند. بهنظر من، این مسئله مشکلسازترین و در عین حال حیاتیترین مقوله است. مردم در چه فواصلی، به چه شیوهای، به چه دلایلی و در چه الگوهایی تجربه را تعمیم و تبیین و تفسیر میکنند؟ افراد از چه مقولات فرهنگی و تاریخی برای کمک به فهم و ارائۀ دیدگاهی در باب تجربه استفاده میکنند؟ چگونه میتوانیم فهمی از بافت متغیرِ یادآوریِ[۱] ناب و تلفیق بازاندیشانهای (گزارههای تاریخی و همچنین اطلاعات تاریخی) بهدست آوریم که تمام مصاحبهها را شرح دهد؟ همۀ اینها ممکن است بسیار انتزاعی بهنظر برسند، اما فکر میکنم این پرسشها، در کنار دیگر پرسشها، هستۀ اصلی «کتاب خاطرات» ترکل را تشکیل میدهند و در نزدیکی منبعِ عظیمِ انرژی آن قرار میگیرند. با نشاندادن مردمی که تلاش میکنند زندگی خود را، در نقاط مختلف زمان و به شیوههای مختلف فهم کنند و با گشودن این فرایندِ فردی برای مشاهده، تاریخ شفاهی الگوها و انتخابهایی را آشکار میکند که، در کنار یکدیگر، هم شروع به تعریف و تشریح دستگاه تقویتکننده و حامیِ فرهنگ عمومی میکنند و هم شروع به تعریف و تشریح شیوههایی میکنند که ما را ترغیب به درک تجربه مینماید.
پرسشهایی که مطرح کردم، چشماندازی را پیش مینهند. چشماندازی که کمک میکند درسهای اساسی کتاب روشن شود، و ترکل صراحتاً به برخی از این موارد توجه میکند. (مجدداً گفتنی است که، از قرار معلوم، سرنخهای خود او برای منتقدانی که حساسیت کمی به پیچیدگی روش او داشتند، جالب نبود). با وجود ماهیت نظاممند و عمومیِ رکود (و البته درستتر بگویم، بهدلیل آن) مردم تمایل داشتند مشکلات خود را به شیوههای اتمیزهشده و بیگانهشده ببینند. شرم، احساس ناکامی شخصی، دلمشغولیِ اجتنابناپذیر نسبت به نگرانیهای شخصی، ناامنی فلجکننده در ابعاد مختلف (همۀ اینها مکرر بهعنوان پاسخهای شخصیِ غالب توصیف میشوند). کمی سادهتر بگویم، این امر میتواند بهعنوان درک جمعی، تجربۀ تاریخی بهشکل تجربۀ شخصیِ غیرعادی، بههمراه داغ روانی افراد، داغدارکردن خاطره و احساس درهمشکستگیِ مسئولیت فهمیده شود. کسی که حیرت میکند چرا بحرانِ رکود نقدهای متمرکزی نسبت به سرمایهداری و فرهنگ آمریکایی ایجاد نکرد، مدارک بیشتری را در این گفتهها، نسبت به منابعِ دیگری که من میشناسم، خواهد یافت. با دیدن اینکه مردم تاریخ را به خاطرۀ زندگینامهای و امر کلی را به امر خاص بدل میکنند، درخواهیم یافت که آنها چگونه سعی داشتند معتبرسازی[۲] عمیق زندگی و جامعۀ خود را حفظ کنند، و چگونه از قضاوت فرهنگی عمیق، که حاکی از بحران رکود باشد، طفره بروند.
مصاحبهها همچنین نشان میدهند که این پویاییها برای شیوهای که مردم در طول زمان با تاریخ خود زندگی میکنند، محوری است. هرچه تعمیمهایی که در خود بحران نهفته است، بیشتر باشد (مردم بهجای اینکه به خاطر بیاورند که چگونه دربارۀ چیزی فکر میکردند، دربارۀ آن فکر میکنند) تمایل به ارائۀ تجربۀ گذشته در شیوههای گوناگونِ رمانتیکشده دارند. خاطره هرگز با تاریخ ارتباط خوبی نداشته است، خاطره بهمثابۀ خالق فاصله[۳] عمل میکند، نه صرفاً بهمثابۀ بیان آن. مصاحبه با جوانان این را بهوضوح نشان میدهد، زیرا احساس مبهم آنها از رکود وامدارِ آن چیزی نبود که والدینشان به خاطر میآوردند و به آنها میگفتند. اما در اینجا چیزی بیش از زوال حافظه دخیل است. چنانکه بسیاری از جوانان میگویند، و چنانکه اکثر مصاحبهها تأیید میکنند، واقعیتهای فعلی بهطرز سرنوشتسازی بر فرایند انتقال تأثیر میگذارد، درست همانطور که بر دیدگاه روزنامهنگاران، که پیش از این مورد بحث قرار گرفت، تأثیر گذاشت. فشارها و حساسیتهای معاصرْ مردم را تشویق میکند تا خاطرات خود را به شیوهای گزینشی، دفاعی[۴] و خصوصاً آموزشی[۵] نمایش دهند. گاهی این امر بهعنوان ادای احترام به رنج زندگی فهمیده میشود، و گاهی بهعنوان سلاحی خطرناک در آنچه «شلیک بر شکاف نسلها» میخوانند. اما لحن آنها هرطور باشد و هر محدودیتی بهعنوان تاریخ، بهمعنای سنتی، داشته باشند، این پاسخها از این منظر جذاب هستند که چیزهایی دربارۀ الگوهای حافظۀ تاریخی، بهمثابۀ خود اسناد، هویدا میکنند.
در این معنا، شرایط معاصر بهمثابۀ نوعی حملۀ عقبدار[۶] به ساختار حافظه عمل میکند، و نیازها به معتبرسازی به شیوهای شروعبهکار میکند که، بهشکلی متناقض، برعکسِ اثرات آنها بر فهم تجربۀ اولیه است. ناکامیْ افراد را مجبور میکند تا تجارب عمومی را به شرایط فردی تقلیل دهند، و رنج شدید، بدین وسیله، از آنها در مقابل حقایق تاریخی تهدیدکننده محافظت میکند؛ اما بهنظر بقا آنها را ترغیب میکند تا تعمیم شخصی و زندگینامهای را تا سطح شرایط تاریخی، پیامی خودمعتبرساز[۷] و یک میراثِ بهلحاظ فرهنگی معتبرساز برای نسلهای بعدی بالا ببرند. بنابراین تاریخ واقعی قبل از رسیدن به ضبطصوت ترکل، بهطور مضاعف توسط زمان و تجربۀ بعدی فیلتر شده است، و این رو تضادهای فرهنگ بهطور مضاعف پوشانده میشوند.
این اظهارات فقط راههایی را پیشنهاد میکند که در آن میتوان مصاحبهها را برای بینش نسبت به فرایندهای فرهنگی و تاریخی مورد مطالعه قرار داد. نکته مهمْ اهمیت ابعادی است که این پرسشها در آن قرار میگیرند تا تاریخ شفاهی را، بهویژه در یک جامعۀ خودآگاهِ پیشرفته، بفهمیم. این رویکرد بهجای «تاریخ بیشتر» یا «فقدان تاریخ»، که قبلاً به بحث کشیده شد، نویدبخش بینشهای منحصربهفردی است که، در معنای نسبتاً خاصی، عمیقاً تاریخی هستند. تاریخ شفاهی با مطالعۀ چگونگی ترکیبشدن تجربه و حافظه و تاریخ، و فهمیدهشدن توسط افرادی که حامل تاریخ و فرهنگ خود هستند، چشمانداز قدرتمندی را پدید میآورد؛ این امر ما را ترغیب میکند قدری بیرون از اشکال فرهنگی بایستیم تا بتوانیم طرز کار آنها را مشاهده کنیم. بنابراین به ما این امکان را میدهد تا خط سیر گریزان آگاهی و فرهنگ را پیگیری کنیم؛ کاری که انجامِ آن در درون [اشکال فرهنگی] ناممکن است؛ و من فکر میکنم این چیز نقطۀ کانونی قرائتهای متنوعِ دوران سخت است که ابتدای مقاله از آن سخن گفته شد.
برای توسعۀ این چشمانداز انتقادی، که بهدنبال معنا[۸] در این مرحله از تاریخ شفاهی است، باید استدلال کرد که رسانۀ گذشتهنگرِ زندگینامه به جهاتی پیام آن هم هست، اما فقط بهطور ضمنی. شاید بزرگترین خطر در مطالعات تاریخیِ مدرن افسون روششناسی جدید باشد، که شکلهای جدید و شورانگیزی از سند ایجاد میکند که نشاندهندۀ معنای بدیهی و خالی از ابهام است. اما کارهای دقیقتر در اکثر حوزهها نشان میدهد سؤالاتی که باید پرسیده شود، بههیچوجه واضح نیست؛ کاربردهای مطالب بههیچوجه بدیهی نیست؛ و نتایجی که بهدست میآید بههیچوجه ضرورتاً معنیدار نیست. درعوض، آنچه اهمیت دارد، بینشها و پرسشهایی است که با خود میآورد. فهمیدن دربارۀ تاریخ شفاهی نیز درست همینطور است. گرچه تلقیکردن اظهارات تاریخی بهعنوان خود تاریخ بسیار وسوسهانگیز است (گرایشی که از طریق ناراحتی روشنفکران نسبت به روشنفکربودن تقویت شد) اما حقیقتاً همان اسناد تاریخ شفاهی آموزۀ بسیار متفاوتی را مطرح میکند. تا حدی که دوران سخت مثالی است از اینکه مصاحبهها تقریباً در نمایش ماهیت گزینشی و ترکیبی و کلیتبخشِ خود حافظۀ تاریخی متفقالقولاند. این ظرفیتها نهتنها مطالعۀ مورخان را محدود نکردهاند بلکه نشان دادهاند که هم برای زمان حال محوری هستند و هم از این نظر که همۀ ما تجارب و فهم خود از معنای زندگیمان را سامان میبخشیم، اهمیت دارند. بهنظر دلیلی وجود ندارد که چرا (بهمنظور رمزگشایی از معنای خاطره) مورخان باید نسبت به کاربست همان عقلِ بازاندیشانه و کلیتبخش برای اسناد تاریخ شفاهی معذب باشند.
مهدی خلیلی و محمد جمشیدی
[۱]. recall
[۲]. validation
[۳]. distance
[۴]. protective
[۵]. didactic
[۶]. rearguard
[۷]. self-validating
[۸]. significance
ثبت ديدگاه