پرسمان یاد (گفتارهایی در باب خاطره‌نگاری و خاطره‌نویسی جنگ و جبهه/دفاع مقدس)

در روند بیان، هرچه می‌گوییم یا می‌نویسیم از ذهن و باورهای ما برمی‌خیزد. پس اگر در اظهارات دارنده‌ی خاطره تعلقات وطنی، ملی و حتی دلبستگی‌های ضعیفی وجود داشته باشد باید به علائق و اعتقادات دارنده‌ی خاطره توجه شود و آن‌ها را دست‌کاری نکرد.
بنابراین خاطره‌نویس خبره کسی است که به نوع روایت و حتی کلمات گوینده‌ی خاطره توجه کند.

از جمله سوالات کتبی که از من شد این بود که خاطره امری است درونی یا بیرونی؟
در جواب باید گفت که خاطره با خاطر متفاوت است. خاطر آن ظرفی است که خاطره در آن جمع می‌شود و خاطره رویدادی است که در خاطر وارد شده است و تا زمان زاییده شدن در خاطر می‌ماند و دچار تغییراتی می‌شود. پس وجود خاطره دو بخش دارد؛ قبل از زاده‌شدن، ذهنی و درونی است و بعد از آن بیرونی.
نکته این است که این امر ذهنی و درونی در مواجهه‌ی عین با ذهن شکل گرفته است. یعنی مرحله‌ای قبل از مواجه شدن عین و ذهن وجود دارد که عاملی است خارجی و این عامل خارجی همان واقعه و رویداد است که وقایع و رویدادهایی که در ظرف خاطر جمع می‌شوند و خاطره می‌شوند دو نوع هستند.
یکی عین خارجی محسوس ملموس و تا حدودی همگانی است. مثل رویدادهای جنگ که در این‌جا مفهوم تاریخی دارد. رخداد، زمان و مکان دارد.
نوع دوم این است که آن عین خارجی خیلی هم عین خارجی نیست ولی با امر مطلقاً ذهنی هم متفاوت است. این همان عین انکشافی یا شهودی یا اشراقی است؛ عرفاً به این می‌گویند واقعه.

بعد از نشستن واقعه در خاطر، نوبت به مرحلۀ سوم یعنی زایش خاطره می‌رسد. در واقع خاطره پس از ورود به خاطر توسط خاطر شروع به شکل‌گیری، پرورش و بارور شدن می‌کند. یعنی ذهن چنین افعالی را بر روی خاطره انجام می‌دهد. خود ذهن نیز متاثر از چیزهایی است که سه‌تای از آن‌ها را برای اشاره می‌گویم:
_وراثت
_محیط، زمینه، موقعیت و مکان پیرامون
_جوشش و کوشش شخصی

در این‌جا سوالی مطرح می‌کنم. چرا اگر ده نفر با رخدادی مواجه بشوند، آن رخداد برای سه نفرشان می‌شود خاطره‌ای مهم، برای دو نفرشان معمولی و برای بقیه اصلاً خاطره نمی‌شود؟
پس متوجه می‌شویم که خاطره‌شدن یک واقعه لزوماً به وقوع آن در خارج برنمی‌گردد یعنی این «من» است که با واقعه مواجه می‌شود و خاطره می‌آفریند.
حالا ممکن است این «من‌ها» در یک جاهایی به اجماع برسند و به خاطرۀ جمعی تقریب پیدا کنند و این خاطره‌ی جمعی است که باعث تمایز دوره‌ها از هم می‌شود.
به نکته‌ی قبل برگردیم. همه‌ی واقعه‌ها خاطره نمی‌شوند. یکی از چیزهایی که باعث خاطره‌شدن واقعه می‌شود اعجاب و درنگ ما بر واقعه است.
خاطره/واقعه چیزی است که قابلیت اندراج و ثبت در ذهن پیدا کرده و اظهار شده است. در این‌جا باید گفت این شخص درک کننده است که چیز درک شده را بیان می‌کند و مُدرَک از مُدرِک جدا نیست. تفاوت زاویۀ دید افراد باعث تفاوت در اهمیت خاطره، نوع خاطره و یا تبدیل شدن یک واقعه به خاطره می‌شود.
باید اضافه کنم که خاطره‌نگاری با یادنگاری روزانه و روزنبشت متفاوت است. زمان و تغییر موقعیت و فضا در خاطره‌شدگی خاطره‌ها موثر هستند. در زمان جنگ و یا زمانی که جنگ تمام می‌شود خیلی‌ها شروع به خاطره‌گفتن می‌کنند. یکی از دلایلش این است که چیزی که در جنگ و جبهه گذشته، نشان از یک عالم و آدم و دریافت حال و فضایی دیگر داشته که اکنون و در پشت جبهه دیگر نیست. این تباین است که باعث اظهار خاطره می‌شود. معمولاً و غالباً این تمایز و تباین در فاصله‌ی زمانی مشهود می‌شود اما گاه واقعه‌ها ممکن است زمان و زمینه‌ی خودشان را داشته باشند.
نکتۀ پایانی این باشد که در خاطره به‌صورت مداوم با بازروایی و دگرگشت میان ذهن، عین و زبان مواجه هستیم. این چرخه در بازخوانی و بازنمایی‌ها هم تکرار می‌شود. بنابراین هر نوع گزاره‌ای، هرنوع وقوع زبانی، بازنمایی است و هیچ روایتی روایت پایانی نیست.

 

 

حسین اسکندری‌نیا