در جملهبندی پرسشهایمان به این نتیجه رسیدیم که تا حد ممکن سوالها را باز بگذاریم؛ به این معنی که پاسخی را که مایلیم دریافت کنیم را در پرسش بازتاب ندهیم. همچنین در پرسشها بدیل ارائه ندهیم. برای مثال «اینطور بود یا آنطور؟» یا «به این شکل اتفاق افتاد یا آن شکل؟». باید سوالها را طوری بپرسیم که شخص مصاحبهشونده گزینههای بدیل خودش را انتخاب کند چراکه ممکن است به گزینهای اشاره کند که ما پیشبینی نکرده بودیم. همچنین از کلمات جهتدار[۱] استفاده نمیکنیم. در فیلمهایی که از مصاحبههای انجامشده در برکلی ضبط کرده بودیم کلمۀ «لابیگر»[۲] من را آزار داد. برخی افراد «لابیگر» نیستند: بلکه «مشاوران روابط عمومی» و یا «نمایندگان صنعتی» یا چیز دیگری هستند. ما شدیداً تلاش میکنیم نتیجهگیریهایمان را بر پاسخهای دادهشده تحمیل نکنیم. جلوی خود را گرفتن کار دشواری است اما یک راه این است که به جای سوال «فلان بود یا نه؟» این سوال را بپرسیم که «تا چه حد فلان بود؟» ما قرار نیست مانند وکیلی باشیم که پروندهای را در دادگاه اقامه میکند. من به همکارانم توصیه میکردم که گزارش وارن را بخوانند زیرا بارها وکیل میگفت: «اینطور بود، مگر نه؟» و شاهد میگفت: «بله» یا «خیر» و در پایین صفحه نیز پاسخها به شکل بله و خیر درج شدهاند. ما با گفتن این پرسش پیش رفتیم: «چطور بود؟ به زبان خودت توصیفش کن». از این طریق به داوطلب اجازه میدهیم چیزی را بگوید که فکر میکند مهم است.
به همکارانم توصیه میکنم متن برنامۀ لارنس اسپیواک با عنوان «ملاقات با مطبوعات»[۳] را بخوانند و درست برعکس شیوۀ او عمل کنند. ضمناً متن پیادهشدۀ آن هم موجود است. سودمند است بدانیم یک فرد چگونه، در آن برنامه، پرسشی سخت را بهگونهای صورتبندی میکند تا مصاحبهشونده به خطا بیفتد.
صد البته باید از کلمات تخصصی بپرهیزیم و این امر برای دانشگاهیان کار دشواری است. بسیاری از مردم واشنگتن از افراد دانشگاهی و نشریات دانشگاهی، بهسبب استفاده از اصطلاحات تخصصی، خوششان نمیآید. دین آچسون[۴] از جمله کسانی که بسیار قاطعانه در این مورد صحبت کرده است.
در مصاحبههایمان سعی میکنیم بر پویاییهایی تمرکز کنیم که مربوط به چگونگی تحول سیاست، و به عبارتی تحول واقعی سیاستهاست. توجه به این امر ممکن است برای ما واضح بهنظر برسد اما بسیاری از مصاحبهگران داوطلبِ پروژه، از فعالانِ سالهای ۱۹۶۴ یا ۱۹۶۵، دربارۀ ارزیابیشان از سیاست تدوینشده در سالهای ۶۱ و ۶۲ سوال میپرسیدند. ما میخواستیم بدانیم که سیاست چگونه تدوین شده است و برای نتیجهگیری نیاز داشتیم که ارزیابی مصاحبهشوندگان را در اینباره بدانیم. یکی از رهنمودهایی که، بیش از همه، میخواهم بر آن تاکید کنم این است که یک مصاحبهکنندۀ خوب باید جزئیات را موبهمو دنبال کند، دائم از مصاحبهشونده تقاضای مثال کنند و از افراد بخواهند نکتههایشان را با مثال توضیح دهند.
مصاحبهکنندۀ خوب نباید اجازه دهد اشارات بدون تفصیل ضبط شوند: بهخصوص اینکه منظور واقعی مصاحبهکننده از فلانچیز و بهمانچیز چیست؟ باید، تا حد ممکن، سوالهای مختصر و شفاف بپرسیم. بهنظر ما، سوال نباید بیش از دو جمله داشته باشد: یک جمله با این محتوا که «چرا این سوال را از شما میپرسم؟» و سپس «این سوالی است که میخواهم بپرسم». سوال باید طوری باشد که به علامت سوال ختم شود. سپس مینشینیم، سکوت میکنیم و اجازه میدهیم فکر کند و به سوال ما پاسخ دهد. تحمل آن سکوت شرمآوری که هنگام صحبتکردنْ بسیاری از ما را، از نظر اجتماعی، آزار میدهد واقعاً دشوار است.
یکی از بزرگترین خطراتی که تاریخ شفاهی را تهدید میکند این است که مصاحبهکننده احساس کند تا زمانی که مصاحبهشونده چیزی برای گفتن پیدا کند باید به صحبتکردن ادامه دهد. گاهی فکر میکنم مصاحبهگر تمایل دارد در کارها عجله کند. باید اجازه دهیم مصاحبهشونده سرعت خودش را تنظیم کند: ممکن است سرعت او از نظر ما آرام به نظر برسد اما باید اجازه دهیم با سرعتی که راحت است صحبت کند. هرازگاهی متوجه میشدیم که مصاحبهکنندگان داوطلب در پروژۀ کندی برای هدایت مصاحبهشونده از یک نقطه به نقطۀ دیگر عجله میکردند و واقعاً مواردی داشتیم که مصاحبهشونده میگفت: «فقط یک دقیقه لطفاً، میتوانم قبل از اینکه عجله کنی نکتهای را به حرف آخرم اضافه کنم؟»
همکاران اغلب دربارۀ ترس از میکروفن میپرسند. آیا مردم از میکروفن و تجهیزات ضبطصوت میترسند؟ تجربۀ ما از مصاحبهگران داوطلب پروژۀ کندی این بود که آنها بیش از آنکه از مصاحبهشوندگان واهمه داشته باشند، از تجهیزات واهمه داشتند. بیشتر افراد مصاحبهشده با میکروفن آشنایی داشتند. سخنرانیهای علنی داشتند. نامههایشان را به دیکتافون[۵] دیکته میکردند و کارهایی از این دست. با این حال، بسیاری از مصاحبهکنندگان داوطلب در استفاده از تجهیزات ضبطصوت تازهکار بودند و بهراحتی نمیتوانستند با آن کار کنند. نمیدانستند دارند کارِ درست را انجام میدهند یا نه، میزان صدا بهاندازۀ کافی زیاد است یا نه، میکروفون بهاندازۀ کافی به مصاحبهشونده نزدیک است یا نه، و مسائلی از این قسم. این اتفاقها کیفیت مصاحبه را تحت تأثیر قرار داد و سبب اختلال در آن شد.
وقتی سؤالات بسیار سختی برای پرسیدن داشتیم، یاد گرفتیم آنها را به زمانی موکول کنیم که ارتباط خوبی با مصاحبهشونده برقرار شده باشد. قطعاً ما میخواستیم روابط خوبی برقرار کنیم: هرچه مصاحبه بیشتر طول میکشید، افراد راحتتر و پذیراتر میشدند و حتی از این موقعیت لذت میبردند. حال، اگر سؤالات سخت را اول بپرسیم ممکن است مصاحبهشونده حالت تهاجمی بگیرد و بقیۀ مصاحبه را تحتتأثیر قرار دهد. تعریف سؤال سخت برای افراد مختلف متفاوت است. وقتی ما از مذهب کندی، بهعنوان عاملی در انتخابات ۱۹۶۰، سؤال میپرسیدیم، برخی آزردهخاطر میشدند، درحالیکه همین سؤال از نظر یک دانشمند علوم سیاسی یا مورخ، سؤالی کاملاً معمولی است. همچنین اگر چندین سؤال سخت برای پرسیدن داشته باشیم هرگز آنها را پی در پی نمیپرسیدیم. ابتدا یک سؤال سخت میپرسیدیم و اجازه میدادیم تا مصاحبهشونده در فرصت کافی به آن سؤال پاسخ دهد سپس شرایط را فراهم میکردیم و وارد سؤال سخت بعدی میشدیم. از این طریق به مصاحبهشونده اجازه میدادیم تا آرام شود و از فرایند مصاحبه لذت ببرد و سپس به آرامی سؤال بعدی را مطرح میکردیم.
برای بیان سؤالات سخت به روشی عمل کردیم که منتقدان کتاب انجام میدهند. برخی نویسندهها میگویند: «شاید برخی خوانندگان به گرایش نویسنده در انجام فلان کار اعتراض کنند» که درواقع معنایش این است: «من به گرایش نویسنده در انجام فلان کار اعتراض دارم». ما هم در فرایند مصاحبه اینگونه عمل کردیم؛ مثلاً به مصاحبهشونده میگفتیم: «برخی از افراد گزارش دادهاند که شما در فلان پروژه به مشکل برخوردهاید». به عبارت دیگر از او میخواهیم به این افراد ناشناسی پاسخ دهد که در اتاق حاضر نیستند.
فائزه محبتی
[۱] . loaded
[۲] lobbyist
[۳] . Meet the Press
[۴]. Dean Acheson
[۵]. دستگاهی که به کمک آن مطلبی که گفته میشود را ضبط میکنند تا از آن متنی تایپشده تهیه شود [فرهنگ عمید].
ثبت ديدگاه