یک بحث که خیلی مهم بود آن مقطع(اوایل انقلاب اسلامی)، این بود که ما از نظر تامین مواد غذایی مردم دچار مشکل میشویم و انقلاب زمین میخورد. در بحث گندم ما وابسته بودیم. خیلی از محصولات غذایی ما وابسته بود. یعنی قبل از انقلاب، کشاورزی در کشور از بین رفته بود. مثلاً گندم از آمریکا میآمد؛ آمریکا صادرات گندم را قطع کرده بود و نگرانی همه مشکل گندم بود. ما سابقهی این مسئلۀ قحطی را در نهضت مشروطه و بعد از مشروطه داشتیم؛ یعنی میدانستیم که اگر تامین مایحتاج عمومی مردم حل نشود و مدیریت نشود یا مثلاً سوخت بهدست مردم نرسد دوباره مردم معترض میشوند. شرکت نفت دومرتبه راه افتاد و بعد از اینکه اعتصاب را دوباره شکاندند مشکلات در زمینۀ سوخت تاحدودی حل شد؛ ولی مسئلهی گندم برای مایحتاج مردم از همه چیز بالاتر بود. من یادم است امام هم خودشان اشراف داشتند و میدانستند که ممکن است تاریخ تکرار شود و درست بعد از پیروزی انقلاب -که اواخر اسفند و اینها فصل کشتوکار هم بود- اعلام کردند هر کسی هر کجا میتواند گندم بکارد. نهضت کشت گندم در کشور راه افتاد. ما گفتیم هر کسی میتواند جمعیتها را ببرد توی روستاها. کار را دنبال میکردیم و بچهها را بهعنوان نماینده میفرستادیم به استانها؛ البته بهطور غیررسمی، هنوز ما رسمی نشده بودیم ولی بچهها غیررسمی در روستاها بودند. هر دانشجویی به هر استان و منطقهای رفته بود و پیگیر شده بود برای مسئله جهاد؛ آنها پیگیری کردند و سطح زیر کشت هم خیلی وسیع شد، طوری که سال بعدش هم بارندگی خداراشکر وسیع بود و گندمهای دیم همانند گندمهای آبیاری رشد کرده بود؛ چون گندمها روی دست روستاییها میماند و نمیتوانستند جمع کنند و از بین میرفت، به فکر درو افتادیم.
سردار علیرضا افشار
عضو اسبق شورای مرکزی جهاد سازندگی
ثبت ديدگاه