جون سانگستر[۱]

جون سانگستر استاد تاریخ و مطالعات زنان در دانشگاه ترنت در پیتربورو است. این مقاله از وُمِنز هیستوری ریویو[۲]، سال ۱۹۹۴، جلد ۳، شمارۀ ۱، صص ۵-۲۸ استخراج شده است.

هنگامی که مردم دربارۀ زندگی خود حرف می‌زنند، گاهی دروغ می‌گویند، کمی فراموش می‌کنند، اغراق می‌کنند، گیج می‌شوند و اشتباه می‌کنند. اما آن‌ها حقایق را افشا می‌کنند… اصل راهبر برای [تاریخ‌های زندگی] می‌تواند این باشد که تمام خاطرۀ خویش‌نامه‌ای درست است: این برعهدۀ مفسر است که کشف کند این امر به چه معنایی، کجا، و برای چه هدفی رخ داده است.(۱)

تقریباً طی دو دهه، مورخان فمنیست نقشی مهم در حرفۀ برانگیختن علایق جدید در تاریخ شفاهی و مباحثی حول آن بازی کرده‌اند.(۲) به آغوش کشیده‌شدن تاریخ شفاهی توسط فمنیست‌ها ناشی از این شناخت بود که منابع سنتی اغلب به زندگی زنان بی‌توجهی می‌کردند؛ تاریخ شفاهی ابزاری برای ملحق‌کردن زنان به تحقیق تاریخی بود؛ ابزاری که حتی تعاریف موجود از اهمیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را، که بر زندگی زنان پرده می‌افکند، به پرسش کشید. تاریخ شفاهی بالقوه به این موضوعات می‌پرداخت؛ امکان‌های قرار دادن صدای زنان در مرکز تاریخ و برجسته‌سازی جنسیت به‌سان مقولۀ تحلیل؛ و دورنمای اینکه زنانِ مصاحبه‌شونده، با مفصل‌بندی آنچه برای آن‌ها اهمیت دارد، برنامۀ کار تحقیق را شکل می‌دهند. همۀ این‌ها چالشی برای خصایص مسلط این رشته است. مضاف بر این، تاریخ شفاهی نه‌تنها جهت نگاه ما برای نگریستن به موضوعات را تغییر می‌دهد، بلکه یک روش‌شناسی نیز هست که مستقیماً به‌وسیلۀ مباحثات فمنیستی بینارشته‌ای، دربارۀ اهداف تحقیق و پرسش‌ها و استفاده از مطالب مصاحبه شکل گرفته است.(۳)

هم کارهای تاریخی پژوهشی و و کارهای تاریخی عمومی به‌طرزی فزاینده تاریخ شفاهی را به‌عنوان یک روش‌شناسی پذیرفته‌اند؛ روش‌شناسی‌ای که قادر به پرده‌برداشتن از موضوعات غفلت‌شده و چشم‌اندازهای متنوع کنونی دربارۀ گذشته است. اما با این حال، برخی شک و تردیدها دربارۀ اینکه ممکن است منابع شفاهی برای این رشته نامناسب باشد، باقی مانده است. همان‌طور که یک مورخِ کار اخیراً گفته است، این برای مورخان غیرقابل تصور است که همایشی را میزبانی کنند که می‌پرسد: «منابع مکتوب: کاربرد آن‌ها چیست؟»(۴) اما این پرسش هنوز برای تاریخ شفاهی مطرح است. به نظر می‌رسد ملاحظه دربارۀ اینکه آیا منابع شفاهی «عینی» هستند هنوز این حرفه را نگران می‌کند (حتی برای استفاده از تاریخ شفاهی).(۵)

در‌حالی‌که سوگیری‌ها و مسائل تاریخ شفاهی نیاز به بررسی دارد (همانطور که محدودیت‌های منابع دیگر این نیاز را دارد) هدف من این نیست که این مباحثات قدیمی‌تر را پیگیری کنم؛ بلکه می‌خواهم برخی از معضلات نظری کنونی را بررسی کنم که مورخان فمنیست، هنگام به کار بردن تاریخ شفاهی، با آن مواجه‌اند. به‌جای دیدنِ مخلوقات منابع شفاهی به‌عنوان پدیده‌هایی سوگیرانه یا پروبلماتیک، این فرایند خلاق می‌تواند به کانون اصلی تحقیق ما تبدیل شود: ما نیازمند کشف‌کردن ساخت خاطرۀ تاریخی زنان هستیم. پرسش از اینکه چرا و چگونه زنان گذشته‌شان را توضیح می‌دهند و عقلانی می‌کنند و می‌فهمند، بینشی به چارچوب اجتماعی و مادی ارزانی می‌دارد؛ بینشی که آن‌ها در ظرف آن، انتخاب‌های دریافت‌شده و الگوهای فرهنگی‌ای که با آن روبه‌رو هستند و رابطۀ پیچیدۀ میان آگاهی فردی و فرهنگ را به کار می‌اندازند.(۶)

برای مورخان فمنیست دو پرسش دیگر نیز مبرم هستند: چه مسائل اخلاقی‌ای هست که در تفسیر زندگی دیگر زنان از طریق تاریخ شفاهی دخالت دارد، و چه رویکردهای نظری در مفهوم‌پردازی این روش‌شناسیْ بیشترین تأثیر را داشته‌اند؟ پرسش دوم به‌طور خاصی به‌موقع است، زیرا، در پرتوِ شکاکیت پساساختارگرای اخیر، ما می‌توانیم تجربۀ انضمامی و تعریف‌پذیر زنان را فارغ از گفتمان‌های فرهنگی‌ای که آن تجربه را می‌سازند، پیدا و توصیف کنیم.(۷)

من می‌خواهم این سه مسئلۀ به‌هم‌تنیده را، با استفاده از مثال‌هایی از تحقیق تاریخ شفاهی خودم دربارۀ زندگی زنان مزدبگیر در کارخانه‌های بزرگ پیتربورو کانادا از ۱۹۲۰ تا پایان جنگ جهانی دوم، بررسی کنم.

    تاریخ شفاهی و ساخت خاطره‌های زنان

اگر ما «خود خاطره را موضوع مطالعه»(۸) کنیم مصاحبه‌های ما باید به‌دقت، با توجه به کسی که سخن می‌گوید، برنامۀ‌کار اجتماعی و شخصی آن‌ها و نوع رخدادهایی که آنها بیان می‌کنند، زمینه‌مند بشوند؛ یعنی ما باید مفروضات نهفته یا «پروبلماتیک» مصاحبه را کشف، و معانی پنهان و سکوت‌ها را تحلیل ‌کنیم، همان‌طور که توصیفاتِ صریح مصاحبه را تحلیل می‌کنیم.(۹) باید از یک گرایش (که در کارهای تاریخ هنوز مشهود است) به تاریخ شفاهی خودداری کنیم: گرایش به برخورد‌کردن با تاریخ شفاهی به‌عنوان حلال مسائل، که طراحی شده تا شکاف‌های تاریخ سنتی یا تاریخ زنان را پر کند، یا تاریخ «بیشتر»ی فراهم کند تا جایی که منابع دیگری نداریم را جبران کند، یا تاریخی «بهتر» و نسخه‌ای «ناب‌تر» از گذشته ارائه دهد که، بدون ناخالصی، از همان مردمی برآمده که آن را تجربه کرده‌اند.(۱۰) رویکرد اخیر به‌غلط تاریخ‌های شفاهی را به‌عنوان امری ضرورتاً بی‌میانجی ارائه می‌کند، و فرایندی که از طریق آن پژوهشگر و گوینده با هم منابع را خلق می‌کنند، نادیده می‌گیرد؛ همچنین ممکن است پرسش‌های پیچیده‌ای را تحت‌الشعاع قرار دهد: پرسش‌هایی دربارۀ اینکه چگونه خاطره ساخته شده، تا چه گستره‌ای منابع شفاهی می‌توانند همیشه تجربۀ عینی مردم را آشکار کنند، و آیا تاریخ‌های شفاهی باید به‌مثابۀ بیان‌های ایدئولوژی‌هایی (خواه مسلط خواه پنهان و خواه متضاد) دیده شود که شکل اظهارات شخصی ما را معین می‌کند.

این نیز حیاتی است که ما بپرسیم چگونه جنسیت و نژاد و طبقه، به‌مثابۀ روابط ساختاری و ایدئولوژیک، ساختار خاطرۀ تاریخی را شکل می‌دهند. بررسی تاریخ شفاهی باید جنسیت را، به‌مثابۀ مقولۀ معرِف تحلیل، وارد [پژوهش] کند؛ جنسیت سبب می‌شود زنان گذشته را به‌شیوه‌هایی متفاوت از مردان به یاد آورند. گوئن اِتِر لوئیس اشاره می‌کند برخی مطالعات یافته‌اند که «روایت‌های زنان» متعهدتر هستند که با «خفیف‌ترین حرف» ترسیم شوند، «خودداری از دیدگاه اول شخص، و اشارۀ بسیار کم به کارها و دستاوردهای فردی و تغییر دادن بیان خود دربارۀ توانایی فردی».(۱۱) به همین نحو، مورخ شفاهی فرانسوی یادآور می‌شود: زنی که مصاحبه کرد کمتر مایل بودند که مانند مردان خود را در مرکز رخدادهای عمومی قرار دهند؛ آن‌ها، در یادآوری، تأکید کمی بر فعالیت‌های خودشان داشتند و بیشتر بر نقش دیگر اعضای خانواده تأکید می‌کردند.(۱۲) مضاف بر این، «جایگیری» زنان «در زندگی خانوادگی» شاید دیدگاه آنان دربارۀ جهان، و حتی آگاهی‌شان از زمان تاریخی را شکل بدهد.(۱۳) برای مثال، در مطالعۀ من بسیاری از زنان گذشته را با استفاده از معیار چرخۀ زندگی خانواده بازسازی می‌کردند، مانند امیلیا (در ذیل شرح داده می‌شود) که یادآوری‌هایش از اعتصاب بزرگِ نساجی حول خاطرۀ او از ازدواجش شکل گرفته و در‌واقع به‌طرزی مهم از آن تأثیر پذیرفته است.

 

محمد جمشیدی


[۱]. Joan Sangster

[۲]. Women’s History Review