آنها مجوز نداشتند
طی عملیات برای آزادسازی خرمشهر ۷ نفر از خواهرها بدون مجوز بهمنطقۀ عملیاتی شوش رفتند که به ظن خود در این عملیات کمک کنند. آقای قبادینیا وقتی متوجه غیبت آنها میشود به خانم جوشی میگوید اسامی این خواهرها را بر در بیمارستان بزنند و دیگر کار نکنند. قبادینیا در این عملیات فرماندۀ محور میشود و به شهادت میرسد. آن خواهرها بعد از عملیات برمیگردند و طبق نامۀ شهید قبادینیا دیگر در بسیج نباید کار میکردند و به هتل شهدا رفتند.
خرمشهر آزاد شد
خانم جوشی از خاطرۀ آزادی خرمشهر میگوید.
به قانون عمل کردیم
خانم جوشی از دودستگی پیشآمده و طرفداری از آن خواهرهایی که بدون مجوز به شوش رفته بودند میگوید. از اینکه همۀ کارها باید زیر نظر فرماندگی و با قانون باشد.
اختلافات بالا گرفت
خانم جوشی از منحل کردن سپاه آبادان و بسیج آن در سال ۶۲ بهخاطر اختلافاتی شخصی و درون مجموعه میگوید.
حضور در آبادان تا سال ۱۳۶۴
خانم جوشی از فعالیت خود در زمان منحل شدن بسیج میگوید که بیشتر در انجمناسلامی بیمارستان فعالیت میکردند و یا همراه مریم و سنیه سامری از طرف بنیاد به روستا میرفتند.
ادامۀ درمان در تهران
سال ۶۳ خانم جوشی در چهارراه مرگ بر اثر موج انفجار تصادف میکنند و بهخاطر اینکه هنور جراحاتشان بهطور کامل خوب نشده بود، مزید بر علت حالشان بد میشود و بهدستور پزشک به مشهد میروند که در این سفر ماجرای شهادت مریم پیش میآید. یکی دوماه بعد از شهادت مریم، با سنیه سامری به تهران میرود. برای درمان در هتل دزفول در مرکز درمانی شهید مازندرانی زیرنظر بنیاد شهید به درمان خود میپردازند. در ادامه خانم جوشی از ملاقات امام با خانوادههای شهدا میگوید که بنیاد شهید، آنها را نیز برده بود. در آخر هم از آقایی به نام سلیمان نام میبرد که در هتل کار میکرد و یکبار برای دادن غذا خیلی بد با او رفتار میکند که خانم جوشی میگوید چند وقت بعد که آمدیم هتل، دیدیم عکس آقاسلیمان روی در هتل خورده است، شهید شده بود.
رکود در سپاه آبادان
خانم جوشی میگوید بعد از منحل شدن سپاه و بسیج در آبادان، حالت رکود و بیرقبتی در آنجا بهوجود آمده بود که انگار نمیشد کاری کرد. او در ادامه از وضعحمل خانم شولی، یکی از خواهران میگوید که باوجود شرایط جنگی، هیچگاه حاضر به ترک آبادان نمیشد. در آخر نیز خانم جوشی میگوید در سال ۶۴ بهخاطر شرایط جنگی پیش آمده و احتمال بمباران شیمیایی، کل شهر را تخلیه کردند و مجبور به ترک آبادان شدند. این در حالی است که بهخاطر باز بودن مسیر عبورومرور، مجروحها را در بیمارستان نگهنمیداشتند و کار در بیمارستان بسیار سبک بود. البته خانم جوشی خاطرنشان میکند، باتوجه به تخلیۀ شهر، او همچنان مجوز ورودوخروج از شهر را داشت.
معلم شدم
خانم جوشی میگوید در زمان منحل شدن بسیج در سال ۶۲ سابقۀ معلم حقالتدریس را داشتند و بهخاطر همین در سال ۶۴ سراغ معلمی رفتند و بهطور کامل از سپاه استعفا دادند. تا سال ۶۵ در آبادان ماندند و بعد از تخلیۀ شهر به ماهشهر در شهرک بعثت رفتند و در دو نوبت بهعنوان مربی تربیتی فعالیت میکردند.
معلم تربیتی
او از فعالیتهای خود بهعنوان معلم تربیتی میگوید.
سفر به آبادان
خانم جوشی خاطرهای میگوید از بردن پسربچههای مدرسه به آبادان برای شرکت در نمازجمعه. او میگوید یکی از برنامههای ثابتشان سرزدن به خانوادۀ شهدا در شهرک بههمراه بچهها بوده. خانم جوشی تا سال ۶۷ که جنگ تمام شد در ممکو ( همان شهرک بعثت) ماندند و معلمی کردند و بعد از آن به آبادان برگشتند.
جنگ نعمت بود
او میگوید که از قطعنامه جنگ دلچرکین بودند و بهخاطرگفتار امام که فرمودند: «جام زهر را نوشیدم.» ناراحت بودند. در ادامه به تأثیر عمیق گفتۀ امام که جنگ نعمت بود اشاره میکند: «جنگ زمینهای شد برای ابتکارات و ابداعات بعدی». اینکه امام فرمود جنگ برای ما یک نعمت بود، واقعاً یک نعمت بود.
سیدحسین حسینی
ثبت ديدگاه