کتاب صدای گذشته نوشتۀ پل تامپسون و جوانا برنات است. این کتاب سهمی سترگ در جا‌ انداختن تاریخ شفاهی در میان مورخان داشته و مورخان شفاهی را از موضع دفاعی، در برابر تاریخ‌نگاری رسمی، درآورد. او در این کتاب یادآور می‌شود که روش تاریخ شفاهی روشی بسیار دیرپاست.

هر تاریخی دست‌آخر به هدف اجتماعی‌اش بستگی دارد. به همین دلیل است که، در گذشته، تاریخ از طریق سنت شفاهی و وقایع‌نگاری[۲]، دست‌به‌دست  می‌شده است، و به همین دلیل است که امروزه مورخان حرفه‌ای با بودجۀ عمومی تأمین می‌شوند، کودکان در مدرسه تاریخ یاد می‌گیرند، انجمن‌های تازه‌کار تاریخی[۳] درحال شکوفاشدن هستند، و کتاب‌های تاریخی عامه‌پسند جزء پرفروش‌ترین کتاب‌ها. گاهی هدف اجتماعی تاریخ مبهم است. دانشگاهیانی وجود دارند که پژوهش‌هایی را مبتنی بر کشف واقعیت[۴] و دربارۀ مسائل جزئی دنبال می‌کنند؛ از هرگونه درگیری با تفسیرهای گسترده‌تر یا مسائل کنونی اجتناب می‌ورزند و فقط اصرار بر دنبال‌کردن دانش برای دانش دارند. آن‌ها یک وجه مشترک با توریسم بی‌خاصیت کنونی دارند و آن این‌که از گذشته بهره‌کشی می‌کنند، چنانکه گویی کشور دیگری است که باید به آنجا سفر کرد و از بناها و مناظر آن به‌شکلی محبت‌آمیز محافظت کرد، چراکه به‌طرزی غیرانسانی آرامش‌بخش، سنگ‌دلانه و مبرا از رنج اجتماعی‌اند، و بردگی در مزارع را تبدیل به لذتی مطبوع می‌کنند. هر دو به دست‌آوردهایشان، فارغ از مداخله، نظر می‌کنند و  هیچ چالشی را با نظام اجتماعی درنمی‌آمیزند. در جهت مخالف، هدف اجتماعی تاریخ کاملاً نمایان می‌شود: به‌کارگیری برای توجیه جنگ و فتوحات، حمله‌های سرزمینی، انقلاب و ضدانقلاب، حکمرانی طبقه  یا نژاد بر دیگران. جایی که تاریخ به‌آسانی در دست نیست، آن را خلق خواهند کرد. طبقۀ سفید حاکم بر آفریقا، سیاه‌های شهری‌شان را به قبیله‌ها و «زادبوم‌ها»[۵] تقسیم می‌کنند؛ناسیونالیست‌های ولز در اِستدفُد[۶] حماسی گرد هم می‌آیند؛ چینی‌ها در انقلاب فرهنگی روی ساختن «چهار تاریخ» جدید دربارۀ نزاع‌های توده‌ای[۷] تأکید می‌کردند؛ فمینیست‌های رادیکال در جست‌و‌جویشان برای مادران فاقد غریزۀ مادری به تاریخ پرستاری[۸] نظر می‌کنند؛ در میانۀ این دو قطب، اهداف بسیار دیگری وجود دارد، که کمابیش واضح‌اند. برای سیاستمداران، گذشته معدنی برای سمبل‌های حمایتی است: پیروزی‌های باشکوه، شهیدان، ارزش‌های ویکتوریایی، راهپیمایی‌های گرسنگی[۹]؛ و تقریباً، به همان اندازه، گفتن‌ها، شکاف‌هایی در نمایش عمومی تاریخ هستند: سکوت‌ها در روسیه دربارۀ تروتسکی، سکوت اروپای غربی دربارۀ عصر نازی و سکوت فرانسه دربارۀ جنگ الجزایر.

مردم عادی می‌خواهند، از طریق تاریخ، تغییرات و تحولاتی زیسته‌شان را فهم کنند: جنگ‌ها، دگرگونی‌های اجتماعی نظیر تغییر موقعیت جوانان، تغییرات تکنولوژیک نظیر پایان قدرت بخار، یا مهاجرت شخصی به اجتماعی جدید. به‌طور خاص، تاریخ خانواده می‌تواند فهمی عمیق از طول زندگی بسیار بیشتر، به انسان بدهد. یک روستا یا یک شهر، از طریق تاریخ محلی، به‌دنبال معنایی برای خصیصۀ متغیر خودش است و تازه‌واردان می‌توانند فهمی از ریشه‌ها، در دانش تاریخی شخصی، به دست آورند. از طریق تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی‎‌ای که در مدرسه تدریس می‌شود، به کودکان کمک می‌شود تا بفهمند، و بپذیرند، چگونه نظام و اجتماعی و سیاستی که تحت آن زیست می‌کنند، برآمده است، و چگونه نیروها و تضادها سهم خود را در این تکامل ایفا کرده و می‌کنند.

چالش تاریخ شفاهی، تا اندازه‌ای، در رابطه با این هدف ضروری اجتماعی تاریخ نهفته است. این دلیل اصلی‌ای است که تاریخ شفاهی  برخی از مورخان را به هیجان آورده  و برخی را هراسان کرده است. در حقیقت، ترس از تاریخ شفاهی، به خودی خود، بی‌اساس است. ما بعداً می‌بینیم که استفاده از مصاحبه به‌عنوان منبع، توسط مورخان حرفه‌ای [روشی] دیرین و کاملاً سازگار با استانداردهای پژوهشی است. تجربۀ آمریکایی به‌طور شایسته نشان داده است که روش تاریخ شفاهی می‌تواند، به‌طور معمول، از لحاظ اجتماعی و سیاسی محافظه‌کارانه باشد؛ یا تا جایی پیش برود که در نوشتۀ جان تولند، آدولف هیتلر (نیویورک، ۱۹۷۶)، به همدلی با فاشیسم بینجامد.

تاریخ شفاهی ضرورتاً وسیله‌ای برای تغییر نیست؛ بلکه به روحی بستگی دارد که در آن به کار می‌‌رود. با این وصف، قطعاً تاریخ شفاهی می‌تواند وسیله‌ای برای دگرگونی باشد؛ هم در محتوای تاریخ و هم در هدف آن. می‌تواند به کار رود تا تمرکز تاریخ را تغییر دهد و حوزه‌های پژوهش جدیدی را بگشاید؛ می‌تواند حصارهای میان آموزگاران و شاگردان، میان نسل‌ها، میان مؤسسات آموزشی و جهان بیرون را فرو ریزد؛ و در نوشتن تاریخ (خواه در کتاب‌ها، یا موزه‌ها، یا رادیو و فیلم) می‌تواند به مردمی بازگردد که تاریخ را ساخته و تجربه کرده‌اند.

تا قرن حاضر، نقطۀ کانونی تاریخ ضرورتاً سیاسی بود: مستندسازی نزاع برای قدرت، که در آن اعتنای اندکی به زندگی مردم عادی، یا عاملان اقتصاد و مذهب می‌شد، مگر در مواقع بحران: مثل اصلاح دینی[۱۰] و جنگ داخلی[۱۱] یا انقلاب فرانسه.  زمان تاریخی از طریق پادشاهان و سلسله‌ها تقسیم‌بندی می‌شد. حتی تاریخ محلی بیشتر بر دولت‌های بخش‌ها و ناحیه‌ها متمرکز بوده است تا زندگی روزمرۀ اجتماع و عوام. بخشی از این به‌خاطر مورخانی بود که خودشان متعلق به دولت و طبقات حاکم بودند، و فکر می‌کردند این همان چیزی است که بیشترین اهمیت را دارد. آن‌ها هیچ علاقه‌ای به پرداختن به دیدگاه  کارگران نداشتند، مگر آنکه مسئله‌ساز باشد؛ و همچنین نخواسته‌اند که در بارۀ تجربۀ زیستۀ زنان تحقیق کنند. اما اگر آن‌ها خواهان نوشتن گونۀ متفاوتی از تاریخ بودند هم این کار آسان نبود؛ بدین‌خاطر که مواد خامی که، با آن، تاریخ نوشته می‌شد، یعنی اسناد، توسط مردمی، که تفوق داشتند، نگهداری شدند یا از بین رفتند. اسناد شخصی‌تر، محلی‌تر و غیررسمی‌تر به سختی باقی می‌ماندند.

 

محمد جمشیدی


[۱]. The Voice of the past

[۲]. written chronicle

[۳]  amateur history societies

[۴]. fact-finding

[۵] homelands

bardic

[۶] گردهمایی سالانۀ هنرمندان ولزیeisteddfods

[۷] grass-roots struggle

[۸] wet-nursing

[۹] hunger marches

[۱۰] Reformation

[۱۱] Civil War