متنی تقریباً یکسان در کوریره دلا سیرا، مهمترین روزنامۀ آن زمان ایتالیا، منتشر شد: یا دو روزنامه از یک خبرنگار استفاده کرده بودند یا هر دو یک آگهیِ یکسان از سوی پلیس دریافت کرده بودند. مطبوعات حامی حکومت حاکی از این بود که انبوهی از «دستهای» بیگناه آلت دست سردستههای بیمروت قرار گرفتند تا با پلیس درگیر شوند؛ یک راهپیمایی غیرمجاز درحال برگزاری بود؛ و اینکه ای بسا تراستولی بهوسیلۀ گلولههایی که از پشت صفهای کارگران شلیک شده بود، کشته شد. پس از آن، همین گزارش دقیقاً بدل به خطوط کلی هیئت تحقیق پلیس دربارۀ حادثه شد. جالب اینکه آنها اسم تراستولی را هم اشتباه بیان میکردند (آلوارو بهجای لوئیجی). بدیهی است که منابع مکتوب همواره موثق نیست.
در دیگر سو، روزنامۀ حزب کمونیست، لونیتا، با تغییری اساسی در دیدگاه روایتی متفاوت عرضه کرد:
سوت کارخانه ساعت ۱۰:۳۰ به صدا درآمد. هزاران نفر از کارگران کارخانه و کارمندان بخش اداری، از پیش، در محوطه جمع شده بودند، و حالا کارخانه را ترک کردند و دستهجمعی بهسوی مرکز شهر راه افتادند. آنان میخواستند علیه معاهدۀ جنگ [ناتو] تظاهرات کنند. آنها بیش از سیصد متر پیش نرفتند که پلیس با حدود ده جیپ سر رسید؛ با پایکوبی دیوانهوار همیشگی و تکاندادن سرها. کارگرها آهسته پیش میرفتند. برخی به جیپ افسر نزدیک شدند. افسر به آنها گفت: «حواستان را جمع کنید بچهها. شما باید برای راهپیمایی مجوز میگرفتید.» آنها گفتند که این راهپیمایی نیست. آیا منظور او این بود که هرگاه کارگران پس از اتمام شیفتشان از کارخانه خارج میشوند و میریزند توی خیابان، میبایست مجوز داشته باشند؟ اما رانندۀ افسر گوش نکرد؛ جیپ را بهسمت جلو راند و سپس به عقب برگشت و اولین کارگر مجروح شد: این شخص که جیپ پایش را له کرد و نقش بر زمین شد، اتوره اسکاتولینی، چریک سابق، بود.
کارگران به نشانۀ اعتراض فریاد زدند. آنها حمله نکردند. همه خشمشان را فریاد میزدند. اما پلیس به روی آنان آتش گشود؛ مستقیم بهسمت جمعیت شلیک میکردند. شیشههای طبقۀ همکف بهوسیلۀ گلولهها سوراخ شد. چندین دقیقه مدام شلیک میشد. دو گاز اشکآور نیز پرتاب شد… .(۴)
همانطور که ایل مساجرو و کوریره دلا سیرا استراتژی ارگانهای دولتی را پیشبینی میکند، لونیتا استراتژی فرهنگی و قضایی جنبش کارگری را پیشبینی میکند. تیتر این روزنامه فریاد میزند: «ترنی و پروجا [پایتخت منطقۀ اومبریا] در اعتراض به قتلعام پلیس اعتصاب کردند». یک کشته بهمعنای قتلعام نیست؛ اما این اغراق مرگ لوئیجی تراستولی را از اخبار به حماسه تبدیل کرد و این مسئله در بسیاری از روایتهای شفاهیِ بعدی و نیز بهطور ضمنی در تغییر ناگهانی مقاله از تنشهای گذشته به حال تاریخی یافت میشود. مقاله پیشتر حاوی این روایت بود که سازماندهندگان در محوطۀ کارخانه بودند: راهپیماییای وجود نداشت. فقط تودۀ کارگران در خیابان بودند، چنانکه همیشه پس از اتمام شیفت و ترک کارخانه به خیابان میروند. بسیاری از روایتهای شفاهی هنوز به این روایت وفادار ماندهاند:
آمبروجیو فلیپونی: «میدانید، وقتی کارگران از درِ محوطه خارج شدند، البته که زیاد بودند، برای همین کل خیابان را پر کرده بودند؛ سیلی از مردم بود که به جلو میرفتند. حتی همین الان وقتی آنها از کارخانه خارج میشوند، خیابان پر میشود. ولی به نظر پلیس این راهپیمایی بود، نه کارگرانی که بهدلایل عملی، لجستیک و گریزناپذیر بیرون آمدند و به اجبار در کنار هم قرار گرفتند. آنها این عمل را راهپیمایی بدون مجوز قلمداد کردند؛ و بهخیالشان این به آن معنا بود که اجازه دارند به تظاهرکنندگان شلیک کنند.»
راویان خاصی، با تغییر زمان حادثه از ۱۰:۳۰ (یعنی زمانی که حادثه رخ داد) به پایان شیفتِ صبح، این روایت را تقویت کردند:
تِرنتو پیتوتی: تعداد سهچهار هزار کارگر همه با هم بیرون آمدند. میدانید، اینجا سه شیفت دارد. دو شیفت بهاضافۀ یک شیفت فوقالعادۀ صبح.
نخستین سند قضایی رسمی که پس از مرگ تراستولی پدید آمد، گزارش دادستان منطقۀ ترنی به مافوقهای خود در پروجا، به تاریخ ۱۸مارس ۱۹۴۹، بود. درحالی که روزنامههای محافظهکار همان روز حادثه را با جزئیات گزارش کردند، دادستان نوشت که هنوز گزارشی از پلیس دریافت نکرده است: شاید پلیس، پس از آنکه تصمیم گرفت که مطبوعات روایت آنها از واقعه را منتشر کند، مقام قضایی را باخبر کرد. اما دادستان منطقه نیز میپنداشت که یک راهپیمایی در جریان بود. او نوشت: «بنا بر اطلاعات شفاهیِ واصله مشخص شد که دیروز صبح کارگران کارخانۀ استیلِ منطقه در اعتراض به پیمان آتلانتیک شمالی از کارکردن امتناع کرده و کارخانه را صفبهصف ترک کرده و شعار سر داده و بهسمت میدان شهر حرکت نمودند.»
عبارت آغازینِ گزارش شایان توجه است «بنا بر اطلاعات شفاهیِ واصله…». اگرچه گزارشهای قضایی از منابع مکتوب استانداردی هستند که مورخان بنا به عادت به آن اعتماد میکنند، دادستان منطقۀ ترنی نشان داد که در پسپشت اسناد مکتوب منابع شفاهیای («اطلاعات شفاهی») نهفته است که ما چیزی از آن نمیدانیم. این اطلاعات بهوسیلۀ مأموران پلیس یا منشیهای دادگاه خلاصه و به متن بدل میشوند، بهطریقی که ما هیچ کنترلی بر آنها نداریم. شفاهیت در تار و پود اسناد رسمیِ مکتوب نهفته است.
دادستان ادامه میدهد: زمانی که پلیس تلاش کرد آنها را متوقف کند، تظاهرکنندگان از اطاعتکردن سر باز زدند. «در نتیجه زد و خورد آغاز شد. در خلال درگیریها چند گلوله شلیک شد که در پی آن لوئیجی تراستولی، کارگر کارخانه، کشته و کارگرانی بهنام لئونلّی دیونیسی و رائول کروستلّا مجروح شده و به بیمارستان محلی برده شدند و هنوز تحت درمان هستند.» دادستان هنوز چیزی از بمبهای آتشزایی که از تالار پرتاب و گلولههایی که از آنجا شلیک میشد، آگاه نبود؛ او میدانست که «زد و خورد آغاز شد» اما نمیدانست چگونه و توسط چه کسانی آغاز شد. اما او میدانست که مرگ تراستولی «بهوسیلۀ سلاح اتوماتیک که از فاصلۀ کوتاه شلیک شد» صورت گرفت. نیز او قادر بود مافوقهای خود را مطمئن کند که «راهپیمایی از هم پاشید و نظم بازگردانده شد و دیگر اوضاع نابسامان نشد».(۵)
محمد جمشیدی
ثبت ديدگاه