مهدی هاشمی آن موقع یک فردی بود که پتانسیلهای زیادی در خودش میدید و مسیر مبارزۀ خاصی داشت. او معتقد بود افرادی از روحانیت که، بهقول خودش، جریان راست ارتجاعی را تشکیل میدهند، مانع مبارزه هستند و مسیر آن را از طریق عقاید ارتجاعی خود منحرف خواهند کرد. بنابراین قبل از اینکه آنها روزی سد راه مبارزات سیاسی شوند، باید از سر راه برداشته شوند. با همین تحلیل به سراغ مرحوم آیتالله شمسآبادی رفت و ایشان را، با این بهانه که یک روحانی مرتجع و واپسگراست و مسیر مبارزه را سد خواهد کرد، به قتل رساند. این کار سبب یک مناقشه شد. یک عده ساواک را مسئول میدانستند. عدهای هم که از خواص بودند، اطلاع پیدا کرده بودند که کار مهدی هاشمی است ولی نمیتوانستند به قضاوتی برسند، چون کار سادهای نبود. در نهایت، در استقبال باشکوهی که مردم و روحانیت در تشییع جنازۀ مرحوم شمسآبادی کردند، همه انگشت اشاره را به سمت ساواک گرفته بودند. در اذهان این طوری جای گرفت که ساواک این کار را کرده است. یک تشییع جنازۀ خیلی باشکوهی بود که اصفهان نظیر آن را به خود ندیده بود. من خودم در همۀ مراحل مراسم شرکت داشتم و از نزدیک شاهد بودم. حتی آنهایی که معتقد بودند آقای شمسآبادی مبارز نبوده و قتلش را مشکوک میدانستند، بهخاطر شیوۀ مظلومانهای که ایشان شهید شده بود، در تشییع جنازه شرکت کردند. اتفاق عجیبی بود و شاه بهشخصه واکنش نشان داد. ساواک فعال شد چون آنها هم اشراف اطلاعاتی داشتند و تمایل داشتند از این فرصت برای تفرقهافکنی بین مبارزان و صفوف مختلف آنها سوءاستفاده کنند. البته علیرغم تلاش بسیار موفق نشدند.
رضا سیفاللهی
فرمانده اسبق نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران
ثبت ديدگاه