خاطرهای که من در ذهنم هست و وقتی که یادم میآید غبار غم وجودم را میگیرد، خاطرۀ لباس ایشان بود. با آقای پورمحمدی قم بودیم؛ ابوی ایشان لباسهای مرحوم بهشتی را دوخته بودند(آقای بهشتی پیش آقای پورمحمدی لباس میدوختند). دو تا قبا داده بودند ایشان بدوزند که آبی رنگ بود. به ابوی آقای پورمحمدی گفتم که: «چطور؟ آقای بهشتی که هیچوقت قبا نمیپوشد و همیشه لباده میپوشند»؛ گفت که: «دیگر خودشان آمدند آنجا و گفتند قبا بدوزید». من لباسها را بردم؛ تقریباً دو روز قبل از شهادت ایشان بود. من لباسها را بردم و از ایشان سؤال کردم که: «چطور شما که تا حالا ما ندیدیم قبا بپوشید، قبا میپوشید؟». ایشان یک جملهای را گفتند که رسم ایشان بود. وقتی که با کسی میخواستند صحبت کنند اسم میبردند. گفتند: «آقای حسینیان، به خدا قسم از وقتی که انقلاب پیروز شده همۀ تلاش من بر این بوده که مثل مردم معمولی باشم؛ دیدم لباده چیز ممتازی است؛ بنابراین تصمیم گرفتم که قبا بدوزم و همان قبا را هم پوشیدند».
روایت حجت الاسلاموالمسلمین روحالله حسینیان جانشین اسبق دادستانی تهران و سیستانوبلوچستان از شهید بهشتی
ثبت ديدگاه