تاریخ به ما اثبات کرده است که؛ آنچه حرف اول در مناسبات و روابط بینالملل را میزند قدرت نظامی است. کشورهایی که از قدرت نظامی بالایی برخوردارند؛ در طول تاریخ کمتر مورد تهاجم کشورهای متخاصم قرار گرفتهاند. بعد از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاباسلامی، ما تا شروع جنگ فرصت زیادی نداشتیم تا روی تجهیزات و ادوات نظامی تمرکز کنیم و دست به تولید بزنیم. رژیم پهلوی هم از خود اختیاری نداشت و طبعاً اربابانش هیچگاه به او اجازۀ تولید ادوات جنگی را نمیدادند.
جنگ شروع شد و ما دستخالی بودیم. هواپیماهای عراقی روز و شب پرواز میکردند و بمبهایشان را روی مناطق مسکونی رها میکردند. آنها فرقی برایشان نمیکرد که مدرسۀ دخترانه است، بیمارستان یا منطقه نظامی. همهجا را بمباران میکردند و ایران تنها مجهز به سلاح توپخانهای بود. حسن طهرانیمقدم، فرماندۀ توپخانه سپاه در آن زمان بود. او هم مانند همۀ مسئولین جنگ متوجه این امر بود که توپخانه در برابر همۀ هواپیماها و تجهیزات مدرن ارتش صدام که از سوی حامیان قدرتمند او در اختیارش قرار میگرفت؛ چندان فایدهای ندارد. برای همین از سوی محسن رفیقدوست(وزیر سپاه) به مأموریت مهمی منصوب شد و او هم این مأموریت را قبول کرد. مأموریت، تشکیل یگان موشکی ایران بود. مسیری که همراه با سختیها، دلشورهها و ناامیدیها همراه بود اما سرانجام به نتیجه رسید. کتاب خط مقدم روایتِ داستانی تشکیل یگان موشکی با محوریت شهید طهرانیمقدم است. در زمان جنگ، ایران از سمت کشورهای مختلف به قصد بازدید و مذاکره به آن کشورها دعوت میشد؛ اما اینبار محسن رفیقدوست تصمیم گرفت همراه خود تعدادی از فرماندهان سپاه، منجمله حسن طهرانیمقدم را هم ببرد که بهدنبال آن سرنوشت جنگ تعییر کرد. ما با او همراه میشویم؛ از اولین سفرش به سوریه تا سروکله زدن با نظامی های سرسخت لیبی که در نهایت با کمک همین کشورها اولین گام را برای آموزش و تولید صنعت موشکی برداشتیم. اینکه چطور این کشورها در زمان جنگ حاضر به همکاری با ایران شدند، داستان مفصلی دارد که بهتر است در خود کتاب بخوانید. این کتاب بهشیوۀ روایت داستانی نوشته شده است و نویسندۀ کتاب، خانم فائضه غفارحدادی توانسته ابعاد خانوادگی شهید را در کنار ابعاد نظامی آن بهخوبی روایت کند. در لحظهلحظۀ تشکیل این یگان، همسر شهید برای او نامه مینویسد و از دلتنگی و جای خالی حسن برای ما صحبت میکند. نامههایی که به خط خود همسرش داخل کتاب و به فراخور همان زمان آورده شده است. درست است که کتاب با محوریت شهید طهرانیمقدم نوشته شده است اما نقش همراهان او پررنگ است و به آن اشاره شده است، افرادی مثل: محسن رفیق دوست، سردار حاجی زاده و شهید حسن شفیع زاده. داستان کتاب بسیار جذاب و روان نوشته شده اما بهعلت پارگی وقایع و تکهتکه بودن آن، ممکن است مخاطب کلافه شود چون نویسنده هم چندان تلاشی در جهت ارتباط بین روایتها نکرده است. اما در مجموع بعد از خواندن این کتاب برایتان یقین میشود که کمبود امکانات اصلاً دلیلی برای ناامیدی و تلاش نکردن نیست و هیچگاه نباید خودتان را دستکم بگیرید.
زهرا ظرفچی
ثبت ديدگاه