یک دغدغهای ما داشتیم (مخصوصاً در جنبش) این بود که اگر دولتی به اسم اسلام باشد، ما باید بیشتر انتقاد کنیم. چرا؟ چون اگر این خراب شود، اسلام خراب میشود. من به خانواده میگفتم: «اگر احمدینژاد رأی بیاورد، باید بیشتر بهش گیر بدهیم؛ چون ممکن است انقلاب و اسلام را خراب کند». جنبش هفتۀ بعد از رأیآوردن احمدینژاد علیه کابینۀ احمدینژاد بیانیه داد. مضمون بیانیه این بود که مثلاً هاشمی رفسنجانی هم حاضر بود [منوچهر] متکی و [داود] دانشجعفری را وزیر کند. ما نگاهمان این نبود که عدالت حاکم شد. اکثر حزباللهیها و قدیمیهای بسیج و تشکلها رفته بودند در دولت مسئولیت گرفته بودند، بنابراین فضا خوابید. ولی ما، با آن نگاهی که در جنبش بود، و با نگاه انقلاب اسلامی، حرفمان این بود که باید همه را نقد کنیم. اینها ممکن است منحرف شوند. اینها ته ماجرا نیستند. اینها هم اشکال دارند. ولی نه اینکه حزباللهیها ۱۶ سال دورۀ هاشمی و خاتمی را تحمل کرده بودند، احساس میکردند که اَه، بر همهچیز چیره شدند. احمدینژاد هیچوقت برای ما قهرمان نبود. احمدینژاد تا آخر ۸۳ و حتی در سال ۸۴ هم نماد عدالت نبود.
محمدصادق شهبازی
ورودی ۱۳۸۳ دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران
ثبت ديدگاه