در اوایل‌ زمستان‌ سال ۵۸ به‌‌عنوان‌ دادستان‌ انقلاب‌ به مسجدسلیمان‌ رفتم‌ و بخاطر یک‌سری حوادث‌ حادی که در مسجدسلیمان‌ اتفاق افتاده‌ بود، جناب‌ آقای قدوسی، حکم‌ دادستانی آن‌جا را به‌ من‌ دادند. خب‌ من‌ آن‌‌موقع‌ سن‌ چندانی نداشتم‌ و چه‌ در بین‌ دادستانی انقلاب‌ و چه‌ در دادگستری، جوان‌ترین‌ مقام‌ قضایی کشور بودم‌؛ خب‌ با آن‌ سن‌وسال‌ کم‌ و این شرایط‌ حاد، خواهی‌نخواهی بعضاً حرکات‌ تند که ناشی از احساسات‌ انقلابی و این‌هاست طبع‌ کار بود. بعضی وقت‌ها مسائلی که‌ پیش‌ می‌آمد من‌ متوسل‌ می‌شدم‌ به‌ جناب‌ ایشان‌(شهید بهشتی) و بسیار صمیمانه‌ می‌پذیرفتند و راهنمایی می‌فرمودند. یادم‌ هست‌ که‌ دوسه‌ماهی بیشتر نگذشته‌ بود از این‌ حادثه‌؛ شاید مربوط به اوایل‌ سال ۵۹ باشد. من‌ رفتم‌ تهران خدمت آقای بهشتی و به‌ ایشان‌ گفتم‌ که‌ آقا، من‌ از مدتی که‌ رفتم مسجدسلیمان‌، متوجه شدم مشکلات‌ جوان‌ها در شهر مسجدسلیمان‌ که‌ این‌قدر گرفتارِ گروهک‌های مختلف‌ شدند و یک‌ بحران‌ عظیم‌ اجتماعی ایجاد شده‌ بود، ناشی از مشکلات‌ اجتماعی، اقتصادی، بیکاری و فرهنگی است‌؛ باید برای این‌‌ها فکری کرد و ایشان‌ گفت‌: «چه مشکلاتی؟» گفتم‌ مثلاً مشکل‌ آموزش‌وپرورش‌ دارند. برای گسترش‌ مدارسشان‌ مشکل‌ بهداشت‌ هست‌، بیمارستان‌ ندارند. منطقۀ نفت‌خیز است‌ اما مشکلات‌ اقتصادی دارند. باید توجه‌ به‌ آن‌ها بشود؛ شهرشان در بن‌بست‌ قرار گرفته‌‌ و باید راه‌ برایشان‌ درست‌ شود و مشائلی از این دست. ایشان‌ با کمال‌ بزرگواری به‌‌عنوان‌ یک‌ کسی که‌ می‌خواهد هم‌ مشکل‌ را حل‌ کند و هم‌ می‌خواهد به‌ طرف‌ مقابلش‌ که‌ من بودم و از او درخواستی‌ دارم بها بدهد؛ گفتند: «همین‌‌جا باشید» و من‌ نیز خدمتشان‌ بودم‌. ایشان‌ شروع‌ کردند به‌ زنگ‌ زدن‌ به‌ چهار تا وزارتخانه‌. به‌ وزیر بهداری مرا معرفی کردند؛ به همراه تعریف‌هایی اظهار لطفشان‌ را کردند و گفتند: «می‌آید فلانی پیش‌ِ تو و باید کارش‌ سریع‌ حل‌ بشود.» و خب‌ طبیعی بود که‌ چون جناب‌ آقای بهشتی معرفی کرده‌ بودند، سریع‌ همان‌ روز به‌ من‌ وقت‌ دادند. وزیر نفت‌ فکر کنم‌ آقای معین‌فر بود آن‌ موقع‌؛ فکر می‌کنم‌ به‌ ایشان‌ زنگ‌ زدند؛ به‌ مهندس‌ شهید کلانتری که وزیر راه‌ بود نیز زنگ‌ زدند؛ به‌ وزیر آموزش‌‌و‌پرورش‌ که نمی‌دانم‌ چه‌ کسی بود نیز زنگ‌ زدند. یعنی در یک‌ ملاقات‌ چهل‌وپنج‌ دقیقه‌ای به‌ طرف‌ مقابل‌ بها دادن‌ و مشکل‌گشایی کردن‌ و من‌ خب‌ یک‌ جوان‌ دادستان‌ بودم و ایشان می‌توانست‌ بگوید آقا، این‌ به‌ دادستان‌ انقلاب‌ چه‌ ربطی دارد؟؛ ولی احساس‌ کردند من‌ مثلاً شاید استعداد دارم‌ و مثل‌ همۀ جوان‌ها و مسئولین‌ که‌ ایشان‌ می‌خواستند در کشور رشد بدهند و استعدادهایشان‌ را بارور بکنند، اهتمام‌ می‌ورزیدند؛ باتوجه‌ به‌ این‌که‌ رئیس‌ شورای انقلاب‌ بودند در آن‌ زمان‌ و موقعیت‌ خاصی که‌ داشتند، حالا وقت‌ گذاشتند و از این‌ نمونه‌ها ما به‌ کرات‌ داریم‌.

 

حجت‌ الاسلام‌و‌المسلمین پورمحمدی، دادستان اسبق انقلاب‌اسلامی خوزستان