به‌طور هم‌زمان، تاریخ شفاهی متضمن، برخی تغییرات در نقاط کانونی، برای اکثر گونه‌های تاریخ است. بنابراین مورخ فرهیخته همان‌طور که دل‌مشغول معلمان و مدیران است، دل‌مشغول کودکان و شاگردان نیز می‌شود. مورخان نیروهای دریایی می‌توانند فراتر از استراتژی‌های فرماندهی و تجهیزات، به شرایط، تفریحات و روحیۀ دسته‌های دیگر و عرشۀ پایین نیز بپردازند. مورخ اجتماعی می‌تواند نگاهش را از صاحب‌منصبان و سیاستمداران به تهی‌دستان برگرداند. مورخ سیاسی می‌تواند به رأی‌دهنده، در خانه و در محل کار، مراجعه کند؛ و همچنین می‌تواند امیدوار باشد که حتی طبقۀ کارگر محافظه‌کار (کسانی که روزنامه یا سازمانی برای پژوهش ندارند) را فهمیده است. اقتصاددان‌ها می‌توانند کارفرما و کارگر را به‌عنوان موجوداتی اجتماعی، و در کار روزمره‌شان، ببینند؛ و سپس به آن‌ها نزدیک شوند تا فرایندهای معمول اقتصادی، و موفقیت‌ها و تناقض‌هایش، را بفهمند.

تاریخ شفاهی در برخی حوزه‌ها، نه‌تنها سبب تغییر نقطۀ تمرکز شده است، که در گشایش حوزه‌های جدید و مهم تحقیق نیز مثمر ثمر بوده است. برای نمونه، مورخان حزب کارگر برای نخستین بار توانستند مطالعات مهمی دربارۀ اکثریت متحدنشدۀ کارگران مرد و زن، و تجربۀ معمول کار و تأثیرش بر خانواده و اجتماع را برعهده بگیرند. آن‌ها دیگر به صنف‌هایی که متحد شدند یا آن‌هایی که به‌دلیل اعتصاب‌ها یا فقر مفرط به اشتهار اکنون رسیده‌اند، محدود نشدند. همچنین، مورخان شهری می‌توانند به‌جای پرداختن مسائل پرداخته‌شده نظیر زاغه‌نشینان، به شکل‌های خاص دیگری از زندگی اجتماعی شهری بپردازند؛ برای مثال، شهرهای کوچک بازاری یا صنعتی، یا شهرک‌های طبقۀ متوسط، ساخت الگوهای محلیِ تمایز اجتماعی، کمک متقابل میان همسایگان و خویشاوندان، اوقات فراغت و کار. آن‌ها می‌توانند، از درون، به گروه‌های مهاجری نزدیک بشوند (گونه‌ای از تاریخ که در بریتانیا در حال مهم‌تر شدن است) که عمدتاً از بیرون و به‌عنوان مسئله‌ای اجتماعی به آن می‌نگریستند. این فرصت‌ها (و بسیاری دیگر) با مورخان اجتماعی مشترک است: برای مثال، مطالعۀ اوقات فراغت طبقۀ کارگر و فرهنگ؛ یا مطالعۀ جرم از منظر روزمره، یعنی کسانی که ناشناخته‌اند و به‌لحاظ اجتماعی قابل‌تحمل‌تر هستند، مثل شکارچیان پنهانی، دزدان مغازه یا دله‌دزدان.

اما شاید چشمگیرترین ویژگیِ همه، تأثیر دگرگون‌کنندۀ تاریخ شفاهی بر تاریخ خانواده است. مورخ، بدون مدارک تاریخ شفاهی، فهم بسیار اندکی دربارۀ ارتباط روزمرۀ خانواده با همسایگان و خویشاوندان، یا دربارۀ روابط درونی خودش به دست آورد.  نقش زن و مرد، تربیت دختران و پسران، تضادها و وابستگی‌های مادی و عاطفی، نزاع جوانان برای استقلال، نامزدی، رفتار جنسی در چارچوب ازدواج و خارج از آن. جلوگیری از آبستن و سقط جنین، و همۀ چیزهایی که واقعاً جزء حوزه‌های مستور هستند. تنها سرنخ‌هایی که به دست آمده‌اند، از آمار تجمعی و تعداد کمی مشاهده‌گر بوده‌اند. کمبود تاریخی‌ای که نتایجش به‌خوبی در مطالعۀ درخشان و نظرورزانه (اما انتزاعی) مایکل اندرسون، ساختار خانواده در ایالت لانکاشایر در قرن نوزدهم (۱۹۷۱)، خلاصه شده است: قابی خالی و یک‌طرفه. اکنون، با استفاده از مصاحبه، می‌توان تاریخ بسیار کامل‌تری از خانواده، طی نود سال اخیر به دست داد؛ و الگوها و تغییرات عمدۀ خود در طول زمان، و از جایی به جای دیگر، در طول چرخۀ زندگی و میان جنسیت‌ها را ارائه کرد. تاریخ کودکی به‌مثابۀ یک کل برای نخستین بار عملی شده؛ و با توجه به تسلط خانواده در کار خانگی،  خدمات خانگی و مادری در زندگی اکثر زنان، یک حوزۀ گسترده به تاریخ زنان اضافه شده است.

در تمام این حوزه‌های تاریخ، با تولید سند از پایین، با تغییر کانون و باز‌کردن حوزه‌های جدید تحقیق، با به‌چالش‌کشیدن برخی مفروضات و داوری‌های پذیرفته‌شدۀ مورخان، با فراهم‌آوردن گروه‌های واقعی و دیده‌نشدۀ مردم به میدان شناخت، فرایند فزایندۀ دگرگونی به جنبش درمی‌آید. گسترۀ نوشته‌های تاریخی فی‌نفسه بزرگ‌تر و غنی‌تر شده است و، به‌طور هم‌زمان، پیام اجتماعی‌اش تغییر کرده است. تاریخ، به عبارت ساده، دموکراتیک‌تر شده است. وقایع‌نگاری پادشاهان، تجربۀ زیستۀ مردم عادی را نیز به دغدغه‌های خود افزوده است. اما این تغییر سویۀ دیگری نیز دارد که اهمیتی همسان دارد. فرایند تاریخنگاری نیز، در کنار محتوای آن، تغییر کرده است. استفاده از مدارک شفاهی مرزهای میان وقایع‌نگاران و مخاطبان، و همچنین مرزهای میان نهاد آموزشی و جهان بیرون، را از بین برده است.

این تغییر از ماهیت همیارانه[۱] و ضرورتاً خلاقِ روش تاریخ شفاهی برمی‌خیزد. البته مدارک شفاهی، هنگامی که نوشته می‌شوند، می‌توانند ازسوی محققان، در کتابخانه‌ها، درست شبیه هر گونۀ دیگری از منابع مستند به کار روند. اما قناعت به همین قدر سبب ازدست‌رفتن مزیت کلیدی روش آن می‌شود: انعطاف‌پذیری‌اش؛ یعنی توانایی‌اش برای اثبات شواهد، درست در جایی که به آن‌ها‌ نیاز است. هنگامی که مورخان شروع به مصاحبه می‌کنند، ناگزیر خود را در کارکردن با دیگران (دست‌کم مصاحبه‌شوندگان خود) می‌بینند. مضاف بر این، برای اینکه مصاحبه‌گری موفق باشند، به مجموعه مهارت‌های جدیدی نیاز دارند که شامل فهم روابط انسانی است. برخی ممکن است این رفتارها را در دم به دست بیاورند و برخی نیازمند یادگیری‌اند. اما در مقابلِ فرایند فزایندۀ یادگیری و انباشتگی اطلاعات، که چنین مزیتی در تحلیل و تفسیر سند به مورخ می‌دهد، ممکن است که بسیار سریع به مصاحبه‌گری مؤثر تبدیل شود. از این پس، مورخان، به‌عنوان کسانی که تحقیق عملی انجام می‌دهند، علاوه  بر اینکه جنبه‌های مهم و حرفه‌ای دانش خود را حفظ می‌کنند، خود را از میز دور می‌کنند و تجربه‌ای مشترک، و در سطح انسانی، رقم می‌زنند. […]

ماهیت همیارانۀ رویکرد تاریخ شفاهی به پرسشی رادیکال از رابطۀ بنیادی میان تاریخ و اجتماع منجر می‌شود. نیازی نیست که اطلاعات تاریخی، برای تفسیر و ارائه توسط مورخ حرفه‌ای، از اجتماع دور باشد. اتفاقاً اجتماع، از طریق تاریخ شفاهی، می‌تواند (و باید) این اعتمادبه‌نفس را داشته باشد که تاریخ خودش را بنویسد.

[…] مورخان شفاهی راه درازی را، از هدف نخستین خود، طی کرده‌اند ( و اکنون، بی‌شک خطر تضاد میان این دو وجود دارد). برای مثال، در سطح مصاحبه، نقدهایی دربارۀ رابطه با مصاحبه‌شوندگان گفته‌اند؛ می‌گویند که طبقۀ متوسطِ حرفه‌ای تعیین می‌کند از چه کسی باید مصاحبه گرفت و دربارۀ چه چیزی باید بحث کرد و چه چیزی باید از نوار زندگیِ برخی محو شود، که دیگربار چیزی درباره‌اش نشنوند. مزیت‌های اجتماعی آشکاری در ایدئال متضاد یک گروه خود-برگزیده، یا یک نشست بازِ عمومی هست که بر بحث برابر تمرکز کرده و بر نشر محلیِ نتایجش ترغیب می‌کند؛ و جلسات ضبط فردی، که بیش از آنکه گفت‌وگو باشند، مصاحبۀ مستقیم هستند. چنین نقاط ضعفی هم وجود دارد.

گروه خود-برگزیده، به‌ندرت، نمایانگر کامل یک اجتماع است. بلکه، بسیار بیشتر، از گروه‌های مرکزی‌اش (مردمی از طبقۀ متوسطِ ماهر یا طبقۀ متوسط پایین‌تر تشکیل شده است). طبقۀ فرادست محلی، افراد بسیار فقیر، زنانی که اعتمادبه‌نفس کمتری دارند، و مهاجرانی که از اقلیت نژادی هستند، به‌ندرت در آن حضور خواهند داشت. فرم درست‌تر و، به‌لحاظ اجتماعی، ارزشمندترِ تاریخ شفاهیِ محلی زمانی ایجاد خواهد شد که گروه‌های دیگر را نیز به درون خود راه دهد. انتشار آن، اگر بشود آن‌ها را در کنار هم گذاشت، باید حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد. برای مثال، کدبانو با خدمتکار خانه، یا صاحب آسیاب با کارگران آسیاب. این کار تنوع تجارب اجتماعی در اجتماع، و گروه‌هایی که در آن بهتر یا بدتر هستند، را روشن می‌کند (و شاید منجر به تأملاتی شود که باید دربارۀ آن به کار بست). تاریخ محلی متشکل از قشرهای محدود اجتماعی است که گرایش دارند از‌خودراضی‌تر بشوند؛ یعنی وضع مجدد[۲] اسطورۀ اجتماع. این، قطعاً، نیازمند ثبت‌شدن است، و گروه‌های محلی خودکفایی که می‌تواند این کار را انجام دهد، بی‌شک توسط بسیاری دیگر کمک داده می‌شوند. اما برای مورخ رادیکال این اصلاً کافی نیست. تاریخ نباید صرفاً یک مسکن باشد؛ بلکه باید یک چالش و فهمی پدید بیاورد که به تغییر کمک کند. برای همین، اسطوره نیازمند پویا‌شدن است و مجبور است پیچیدگی‌های تضاد را در بر بگیرد. مورخی که خواستار کار‌کردن و نوشتن به‌عنوان یک سوسیالیست است، نباید وظیفه‌اش صرفاً بزرگداشت طبقۀ کارگر، آن‌گونه که هست، باشد. مسئله این نیست که اسطورۀ طبقات پایین‌تر جایگزین اسطورۀ محافظه‌کارِ دربارۀ خردمندی طبقات بالا شود. تاریخ نیازمند چیزی است که به کنش منجر شود: نه برای تصدیق بلکه برای تغییر جهان.

در اصل دلیلی وجود ندارد که چرا طرح‌های محلی نباید چنین هدفی داشته باشند. این کار به‌طور هم‌زمان، اعتماد‌به‌نفس و ادامۀ تاریخنگاری از درون اجتماع را ترغیب می‌کند. اکثر گروه‌ها معمولاً افرادی با تجربۀ تاریخی بیشتر دارند. آن‌ها قطعاً نیازمند به‌کاربردن ظرافت هستند، تا اینکه بر مزیت خود تأکید کنند. اما اگر این کار را نکنند، در بلندمدت به ضرر همه است: مشارکت آن‌ها می‌تواند به گروه کمک کند تا از چشم‌انداز گسترده‌تری برخوردار شوند. مشاهده‌گران مشابه در جلسۀ ضبط مهارت‌هایی را به کار می‌گیرند. در مصاحبه احترام متقابلْ اساسی‌ترین نیاز است. نگرش مسلط و برتر برای مصاحبۀ خوب هرکاری نمی‌کند. مورخ باید شنوندۀ خوبی باشد، و گوینده یک کمک‌کنندۀ فعال. همان‌طور که جورج ایوارت ایوانز[۳] می‌گوید «اگرچه بازماندگان پیر در کتاب‌ها پرسه می‌زدند، من آنان را رها نکردم. آن‌ها انسان بودند»[۴] (۱). مورخان نیز این‌گونه‌اند. آن‌ها برای یک هدف آمده‌اند، برای به‌دست‌آوردن اطلاعات، و اگر از این کار شرمسار اند، نباید می‌آمدند. مورخی که درگیر یادآوری یک اتفاق است، باید بخش‌های جذاب اطلاعات را گرد هم آورد، اما باید شانس کسب‌کردن مدرک مهم برای ساختار استدلال تاریخی و تفسیر را دور بیندازد.

رابطۀ میان تاریخ و اجتماع یک‌طرفه و در یک مسیر نیست: یک‌سری مبادلات، یک دیالکتیک، میان اطلاعات و تفسیر، میان آموزگاران[۵] و جایگاهشان، میان طبقات و نسل‌هاست. برای بسیاری از گونه‌های تاریخ شفاهی امکان و جا هست، که پیامدهای اجتماعی متفاوتی به بار خواهند آورد. اما در پایین، همۀ آن‌ها با هم مرتبط‌اند.

تاریخ شفاهی تاریخی است که حول مردم ساخته شده ، زندگی را به درون تاریخ کشانده و حوزه‌اش را گسترده ساخته است. تاریخ شفاهی، نه‌تنها قهرمانانِ قشرِ رهبران، که قهرمانانِ اکثریت ناشناختۀ مردم را نیز به حساب  می‌آورد. معلمان و دانش‌آموزان را نیز ترغیب می‌کند که همکار شوند. تاریخ را به درون و بیرون اجتماع می‌آورد. به گروه‌های کمتر-خاص ، و به‌ویژه سالمندان، کمک می‌کند که شأنی پیدا کنند و اعتماد‌به‌نفس به دست آورند. میان طبقات اجتماعی و میان نسل‌ها ارتباط (و بنابراین فهم) ایجاد می‌کند. و به مورخان و دیگران، با معناهای مشترک، فهمی از تعلق به مکان و زمان می‌دهد. خلاصه این برای انسانِ کامل‌تری ساخته شده است. همچنین، تاریخ شفاهی چالشی را برای اسطوره‌های پذیرفته‌شدۀ تاریخ، و قضاوت سلطه‌گرایی[۶] که در سنت خود ذاتی[۷] است، به وجود می‌آورد. تاریخ شفاهی ابزاری برای دگرگونی اساسی معنای اجتماعی تاریخ است.

 

محمد جمشیدی


[۱] co-operative

[۲] re-enactment

[۳]. George Ewart Evans

[۴] although the old survivors were walking books, I could not just leaf them over. They were persons.

[۵] educationist

[۶] authoritarian

[۷] inherent