ما تحلیلی نداشتیم که اصلاً عراق حمله کند، بچههای سپاه بیشتر تحلیل داشتند و به ما بیشتر در جلسات میگفتند که مرز مثلاً ناآرام است؛ به این صورت جنگ وسیعی در ذهنمان نبود؛ ولی خب تحلیلهای نظامی را بیشتر بچههای سپاه داشتند و ما خیلی وارد اینگونه مسائل نمیشدیم. سال ۵۹ که جنگ شروع شد در همان شورای مرکزی جهاد در میدان انقلاب -در طبقۀ دومسوم- بودیم که یادم است جلسۀ معاونین داشتیم و شورای مرکزی نبود. در حال صحبت کردن با یکدیگر بودیم که یک کسی در را باز کرد و پرید داخل و گفت که آقا، هواپیماهای عراقی بمباران کردهاند. فرودگاه را هم زدند. ما سریع رفتیم بالای پشتبامِ همان ساختمان جهاد. من خودم دیدم دوتا هواپیمای سیاه رنگ در ارتفاع خیلی پایین رفت سمت جماران. زدیم در سرمان که وای جماران را هم زدند.[۱] خیلی ناراحت شدیم. خلاصه یه این شکل جنگ شروع شد و بعد زنگ زدیم به بچههای سپاه و اینها گفتند که نه، برای جماران اتفاقی نیفتاده.
[۱]. خیلی حمله میکردند به جماران. ولی خدا را شکر هیچوقت به هدف نمیخورد. پدافند نسبتاً قویای داشت جماران.
سردار علیرضا افشار
عضو اسبق شورای مرکزی جهاد سازندگی
ثبت ديدگاه