شده بودم مسئول انتقال و دفن میتهای کرونایی؛ لباس مخصوص میپوشیدم و مینشستم پشت آمبولانس. یکبار وقتی که مشغول انتقال اموات کرونایی بودم پسرعمویم زنگ زد و گفت دیدم که لباس مخصوص پوشیده بودی، پس درست است که جنازۀ کرونایی جابهجا میکنی. پشت تلفن گفتم حالا نمیتوانم صحبت کنم یک ساعت دیگر میآیم پیشت. بعد از کار وقتی رفتم در مغازهاش دیدم کرکره را کشیده پایین. نهتنها مغازه خودش بلکه تمام آن راسته تعطیل کرده بودند. گفته بودند اکبر دارد میآید فرار کنید. حتی یک روز بنزین تمام کرده بودم و لباس مخصوص تنم بود؛ از ماشین که پیاده شدم همه ترسیده بودند و سوار ماشینهایشان شدند. مسئول پمپ بنزین از دوستانم بود. گفت فقط بنزین بزن و برو؛ نمیخواهد پول بدهی و شماره کارت را برایم فرستاد. آن روزها خیلی اذیت میشدم که دوستانم از من فرار میکردند. شده بودم جن و مردم بسمالله.
علیاکبر جمالوندی
کارمند معاونت بهداشت سپاه
انتقال و دفن اجساد – ایلام
ثبت ديدگاه