نقدهایی که تاکنون به تاریخ شفاهی شده است، عموماً در سه دسته طبقه‌بندی می‌شوند: مصاحبه، استانداردهای پژوهش برای آماده‌سازی[۱] و مسئلۀ روش‌شناختی تاریخی.  مورخان تاریخ شفاهی باید بتوانند با دستۀ اول نقدها راحت‌تر دست‌و‌پنجه نرم کنند. برای این کار فهرست منابع کافی و بدنۀ دانشی دربارۀ تکنیک‌های پرسش و مصاحبه وجود دارد که برای علاقه‌مندان در دسترس است(۱۳). درعین‌حال، چنانکه ریچارد سِنِت و جاناتان کوب می‌گویند، شاید بسیاری از نوشته‌ها نتوانند مصاحبه‌گر را برای ماهیت تقریباً اعترافی و پاسخ‌های متنوع دیگری که از مصاحبۀ باز سرچشمه می‌گیرند، آماده کنند(۱۴). دلیلی وجود ندارد که مصاحبه‌گری که خوب آماده شده است، نتواند با این تکنیک‌ها مصاحبه را اداره کند.

دومین مقوله از مسائل، یعنی آنهایی که بر استانداردهای پژوهش متمرکزند، را می‌توان مستدل و با پافشاری‌کردن بر اینکه بالاترین استاندارهای پژوهش و آموزش‌ توسط مورخان شفاهی به کار گرفته می‌شود، مرتفع کرد. این‌ها مسائلی است که همۀ مورخان شفاهی با آن مواجه هستند و باید معیارهای مشترکی برای عمل به کار گرفته شود. منابع باید بررسی شوند، اسناد باید فراهم شوند، و شواهد باید با احتیاط ارزیابی شوند. در این معنا، مصاحبۀ تاریخ شفاهی مرتکب هیچ انحراف عمده‌ای از روش‌شناسی دیگر‌ شکل‌های پژوهش تاریخی نمی‌شود. راه‌حل دیگری برای این مسائل وجود ندارد «مگر کاربست آن‌دسته از داوری‌های شخصی که مورخ در هر منبعِ اطلاعاتی به کار می‌گیرد» (۱۵). برای اطمینان از چنین عملی، مورخانی که برای بررسی آثار مبتنی بر تاریخ‌های شفاهی  فراخوانده می‌شوند، باید بر بررسیِ مصاحبه‌هایی که برای مستندسازی به کار می‌روند، اصرار ورزند.

مسائل روش را نمی‌توان به‌آسانی از سر بیرون کرد. چنان‌که منتقدان منطقی گفته‌اند، مسائل واقعی و جدی‌ای وجود دارد که کنش‌ورزان عرصۀ تاریخ شفاهی با آن مواجه‌اند اما بسیاری از این مسائل را، به‌‌طور خاص، مورخان نگفته‌اند. هنگامی که مورخان ادعا می‌کنند که مصاحبه‌شوندگان تاریخ شفاهی، به‌لحاظ آماری، نمایندۀ کل جمعیت یا هیچ بخش خاصی از آن نیست، مسائل اشتباهی را علَم می‌کنند و بدین وسیله، مسائل بسیار عمیق‌تر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. مصاحبه‌شوندگان انتخاب‌شده‌اند، نه به این دلیل که برخی از معیارهای انتزاعیِ آماری را ارائه می‌کند، بلکه به این دلیل که آن‌ها بازنمایندۀ فرایندهای تاریخی[۲] هستند. بنابراین، پرسشی که باید بدان پاسخ گفت، مربوط به مفهومِ مورخان دربارۀ فرایند تاریخی (یعنی خود مفهوم تاریخ) و رابطۀ اطلاعاتی است که برای آن فرایند خاص گردآوری شده‌اند. مسائل اصلی، تاریخ‌نگارانه‌اند نه آماری. اخطار سهوآمیز دیگر، دربارۀ این حرفه، مربوط به رجحان مدارک مکتوب بر مدارک شفاهی است. استدلالی معمول را به کار می‌گیرند و می‌گویند که تاریخ شفاهی «نمی‌تواند در مرتبۀ یک یادداشت روزانۀ معتبر، یک گزارش مهم و جدید، یا شرحِ یک شاهد عینی که در روز واقعه مکتوب شده، قرار بگیرد». اما ما می‌گوییم: «احتمالاً، در مرتبۀ بالاتری،‌ نسبت به شواهد شایعه‌ایِ امروزین، قرار می‌گیرد» (۱۷). این نقد نه‌تنها مسئلۀ صحت‌داشتن  را، که مورخانِ استفاده‌کننده از شواهد مکتوب با آن مواجه‌اند، نادیده می‌گیرد، بلکه رشد ادبیات علمی دربارۀ «تحلیل شواهد شفاهی برای اهداف تاریخی» را نیز در نظر نمی‌آورد(۱۸). فایدۀ هر منبع به اطلاعاتی بستگی دارد که فرد در جستجوی آن است، یا به پرسش‌هایی که درپی پاسخ به آن‌هاست. همان‌طور که روث فینگن[۳] می‌گوید، به‌درستی می‌توان استدلال کرد که شواهد شفاهی یا «ادبیات» مشخصه‌های خودش را دارد و نمی‌توان آن را، با استانداردهای ادبیِ داوری، فهمید(۱۹). در برخی موارد، شواهد شفاهی می‌توانند غنی‌تر و دقیق‌تر از شواهد مکتوب باشند. چنان که افلاطون در ملاحظه‌ای درباب آثار هنری می‌گوید، با گسترش اسناد مکتوب «باید بیندیشید که آن‌ها گفته شده‌اند، گویی که خردمند بوده‌اند، اما چنان‌چه شما دربارۀ آنچه می‌گویند و می‌خواهند یاد بگیرند، بپرسید، آن‌ها یک چیز را می‌گویند و برای همیشه همان را می‌گویند»(۲۰). بدین ترتیب نقدهای گفته‌های شفاهی اغلب تأثیر خود را از دست می‌دهند، چون آن‌ها در فهم این قضیه شکست خورده‌اند که برای نقد جدیِ هر فرمی، ضروری است که دقیقاً بفهمیم که آن دربارۀ چیست، تا بتوانیم ارزیابی‌اش کنیم.

برای نقدهایی که متوجه دقت حافظه یا دخالت سوگیری‌های ذهنی و اجتماعی است، نیز باید چنین قیدهایی را اعمال کرد(۲۱). این کاملاً به سؤال‌های فردی بستگی دارد که در جستجوی پاسخ است. جستجوی زبانی برای گونۀ زبان‌شناختی، بافت و سبک زبان قومیت‌های آمریکایی، به نوع دیگری از دقت نیاز دارد که متفاوت از [دقت] مورخان است (۲۲)؛ نیز پژوهشگران سلامت یا کسانی که به رفتار جنسی توجه دارند(۲۳). همان‌طور که کاتلر پیشنهاد می‌کند، بدیهی است که مصاحبه‌گرِ محتاط تلاش می‌کند بر این مسائل غلبه کند، اما باید درک کرد که همۀ استفاده‌های تاریخی از اطلاعات با پرسش‌های گفت‌و‌گویی مورخان پوششش داده نمی‌شود(۲۴).

همانند دیگر پرسش‌های مهم، این‌ها هنوز صرفاً پرسش‌هایی از روش هستند و بخش عمدۀ آن بستگی به چارچوب نظریِ مرجع آن‌ها برای معناها و پاسخ‌هایشان دارد. در این سطح است که نبودِ تحلیل جدی از مصاحبه‌های تاریخ شفاهی مضرترین تأثیرات خود را داشته است. وضعیت ناخوشایندِ دانش نظری ما دربارۀ تاریخ شفاهی، نبودِ تلاش‌های جدی که از طریق آن بتوان در این باره فکر کرد که یک مصاحبۀ شفاهی دقیقاً چیست یا چه باید باشد، چگونه باید تحلیل شود و چه اهدافی داشته باشد، منجر به فعالیت‌های بی‌پایان و بدون هدف و معنا شده است. درنتیجه، تاریخ شفاهی به ابزاری برای تحلیل جدیِ فرهنگ تبدیل نشده، بلکه به‌صورت جنبشی بدون هدف، با همۀ مسائلی که مربوط به چنین وضعیتی است، ادامه پیدا کرده است.

 

محمد جمشیدی


[۱]. research standards for preparation

[۲] . historical process

[۳] . Ruth Finnegan